در بینسبت بودن جهان اجراهایی این چنین
دیشب اجرای ورودی 89 را تماشا کردم. هر چه از زمان نمایش میگذشت گویی در یک جهان برساخته و ذهنی به پیش میرفتیم. اجرایی که تلاش زائدالوصفی در پسزدن هر نوع اتصال با امر اجتماعی دارد. پنج نفر از دانشجویان ورودی سال 89 یکی از دانشکدههای تئاتری، مدام بر سر عشق ورزیدن به یکدیگر، مسابقه گذاشتهاند. نه معلوم میشود چرا باید اینگونه عاشق شد و چرا اینگونه یکدیگر را به فحش و ناسزا کشید. این قبیل اجراها چنان در جهان فروبسته خود باقی میمانند که معلوم نیست، نسبتشان با امر اجتماعی و تاریخ معاصر چیست. تنها نقطه اتصال همان ورودی سال 89 بودن و یحتمل دانشجوی تئاتر بودن و دستهجمعی تئاتر دیدن است.
پایان شگفتیآور اجرا هم از نقاط نه چندان قابل فهم بود، گویی جهان مردگان و زندگان یکی میشود، آنهم بعد از چهار سال و برگشت دختری که خبری از او نبوده، نوعی سهلانگاری در بازنمایی این دو فضا و یکی گرفتن آن.
به هر حال شاید در یک نوشتار مفصل بتوان توضیح داد که این قبیل اجراها چگونه به سترونی ختم شده و در غیاب امر اجتماعی، حتی توان این را نمییابند
... دیدن ادامه ››
که رخداد عشق را بر صحنه احضار کنند. اجرا حتی از یاد میبرد که چگونه به سینمای اصغر فرهادی و فیلم درباره الی ارجاع میدهد، بیآنکه پتانسیلهای عظیم فرهادی در اتصال زندگی شخصی افراد با سیاست و امر اجتماعی را مدنظر داشته باشد. گو اینکه از منظر اجرایی، شیوهای که اتخاذ شده، حتی با آن تقطیعهای زمانی و عقب و جلو رفتن صحنهها و تکرارشان، به امری بدیع و رادیکال میدان نمیدهد.