«مرثیهای برای ژاله.م و قاتلش»
نمایش گمانهها و امکانها
انسان ایرانی اصاصاً سوژهای است تکهپاره چرا که دارای تاریخی تکهپاره است. به همین دلیل دیدن این نمایش تجربهای منحصر به فرد برای ما رقم میزند، چرا که تکهپارههای ما را در جای جای تاریخ به چنگ میآورد و اینگونه یاریمان میدهد تا تاریخ معاصرمان را معنا و خود را در این تاریخ جهت دهیم. دیدن این اجرا آن هم با شرایطی که در این روزها وجود دارد عجیب به آدم میچسبد. نمایشی است که باید این روزها به خوبی دیده و اندیشیده شود. نسبتی که با امر سیاسی معاصر برقرار میکند در تآتر امروز ما اگر نگوییم نایاب، کمیاب است. از پس پرداختن به واقعهای در تاریخ معاصر، ما را نسبت به وقایع سیاسی معاصرمان جهتمند میکند. این نمایش به خوبی در وجه شرطی و در دو زمان گذشته و آینده ما را مورد خطاب قرار میدهد و همواره ما را در حسرت "زیستن در زمان حال" باقی میگذارد. بدون آنکه توضیح دهد (کاری که معمولاً نمایشهایی با رویکردهای اجتماعی-سیاسی انجام میدهند و نمایش را تبدیل به بیانهای سیاسی میکنند) به خوبی امکانهای مختلف را به ما نشان میدهد و موفق میشود به "ساحت امکان" تبدیل شود. اینگونه ما را عازم سفری عاطفهانگیز و اندیشهبار میکند. و با عبور دادن ما از میان تاریخ سردرگم و سردرگمیهای تاریخیمان، ارتباط ارگانیک گذشته و آیندهمان را نشان میدهد. این نمایش چیزی را توضیح نمیدهد، نشان میدهد. طفرهروی را نشان میدهد، دیالکتیک مواضع را، بازی ضروریات را، نتیجهی نامطمئن را و نیز به همان میزان امکان نو را، انتخاب را. در این اجرا
... دیدن ادامه ››
به درستی پرسش تصمیم یا انتخاب با ایدهای مطلقاً تآتری مطرح میشود. و با مواجه کردن ما با نتایج شوم تصمیمها و انتخابهای نیندیشیدهمان باعث ایجاد/تقویت روحیهی خشونتپرهیزی در ما میشود. و در پایان وقتی ما را در خیابان شانزده آذر تنها میگذارد، دیگر ما آن خیابان و دانشگاه و آدمها را طور دیگری نگاه میکنیم و راضی نمیشویم که به سادگی و با زدن یک برچسب از کنارشان عبور کنیم.
مجید اکبری
۱۳۹۸/۱۱/۱