رفتم سیگار بخرم ده سال طول کشید.
بازنمایی یک جهان سردرگم
باقر سروش ذاتاً نویسنده است، حرفهای، سبیلش هم از همه کلفتتر است. اما این کارش نمیدانم چرا اینطوری است. انگار ایماناش به نمایشنامه را از دست داده و فکر کرده همهچیزِ یک اجرا را میشود با کارگردانی سر هم کرد. که انصافاً هم (اینجا) کارگردانیاش خیلی بهتر است. اما غافل از آن که هرچقدر بر تمهیدات کارگردانی (طراحی حرکت، صحنه و لباس، موسیقی، نور و...) بدون داشتن یک متن پر و پیمان، تاکیدکنی، خطر افتادن به ورطهی تماشا-کاری بیشتر میشود. به هرحال هرچه که هست نمایشنامه کمی فقیر است و لباس اجرا به تنش گشاد میآید.
اما گفتن اینکه این اجرا چیست کمی مشکل است. چرا که منطقِ جهانِ اجرا برای ما تبیین نمیشود و سلسلهی وقایع، رابطهی علت و معلولی روشنی با هم ندارند. انگار باقر میخواهد یک جهان بی منطق را نمایش دهد، درست مانند همین جهانی که در آن زیست میکنیم. اینگونه است که نمایش را میتوان تراژدی انسان معاصر دانست. تراژدی انسان پس از مرگ خدا و بی معنایی اخلاق. اجرای باقر ارزشهای اخلاقی ما را به چالش میکشد و کاری میکند که معیارهایی که برای تمیز خوب و بد داریم به کارمان نیاید. چرا که نشان میدهد پیامد انتخابهایمان آن چیزی که از پیش انتظار داریم نخواهد بود و اگر به پسرکی که سیگار میخواهد سیگار نفروشیم ممکن است در انتها او را بکشیم. همه چیز همین قدر بیهوده است و به همین اندازه مجاز. اجرای باقر به خوبی به بازنمایی سردرگمی به مثابهی سردرگمی میپردازد و به ما نشان میدهد که «یک جهان سردرگم برای سوژههایی که آن را تشکیل میدهند قابل زیست نیست.» اما در درون بازنمایی این سردرگمی هیچ امکان جدیدی
... دیدن ادامه ››
را به ظهور نمیرساند و ما را در این وضعیت تیره و تار باقی میگذارد.
دوست دارم اجرای باقر را سر و ته ببینم. یعنی اول، صحنهی شهربازی را که در پایان منجر به کشتن پسرک توسط مرد دکهای میشود ببینم. البته اگر آن صحنه شلوغتر و افسارگسیختهتر اجرا شود (آن هم با آن تماشاکاریای که برای چند لحظه نفس کشیدن را از یادمان برد) در بازنمایی این جهان و سوژههای سردرگماش موفقتر خواهد بود. و بعد همینطور صحنه(اپیزود)ها را به عقب برگردم تا جایی که همهچیز آنقدر ساده از جایی شروع میشود که مرد دکهای از فروختن سیگار به پسرک خودداری و او را طرد/سرکوب میکند. موقعیتی آنقدر معمولی که هر روز ممکن است شاهدش باشیم. و همین ساده و معمولی بودن نطفهی جهان اجرای باقر است که هربار به آن فکر میکنم بیشتر دچار ترس-آگاهی (anxiety) میشوم.