درخت گردو
چند سال پیش برای ساخت یک کلیپ سراغ تصاویر بمباران شیمیایی سردشت و حلبچه رفته بودم. گزارش Terry Lloyd برای شبکه ITN از بمباران حلبچه
... دیدن ادامه ››
را تماشا کردم و اشک ریختم. وقتی متوجه شدم درخت گردو قرار است به این ماجرا بپردازد در ابتدا خوشحال بودم که بالاخره سینما قرار است سراغ موضوعی فراموش شده برود.
اما فیلم آنچه انتظارش را داشتم نبود.
راحت بگویم
اینکه مهدویان این فاجعه را به سینما آورده، باشد دستش درد نکند اما نه اینطور در لانگ شات، نه اینطور بی مکث، نه اینطور بی طرف! نه اینطور بی مجرم! نه اینطور سفارشی!
وقتی با شروع فیلم صدای راوی را شنیدم متوجه شدم قرار است این قصه الکن باشد.
این قصه نیاز به راوی ندارد مگر آنکه کارگردان و فیلمنامه نتواند درست قصه بگوید و شخصیت پردازی کند و باید سر و ته قضیه را با چند جمله راوی هم بیاورد. که مثلا قادر فلان است یا بهمان است. این سطحی ترین نوع پرداخت شخصیت است که در اوج لحظات احساسی با صدای مینا ساداتی به فیلم سکته های مدوام وارد می کند.
اما در مورد اندازه و نما.
نمیخواهم قصه را لو بدهم اما مگر می شود پدری جنازه دو فرزندش را به دوش گرفته و این لحظات تاثیر گذار را تنها در نمای اکستریم لانگ شات از پشت سر ببینید؟ من انتظار دارم با او هم قدم شویم، گام های لرزانش را بشماریم، عرق پیشانی و اشک چشم هایش را ببینیم، مگر می شود نماز خواندن پدری بر فرزندش را اینهمه دور و گنگ ببینیم؟
من انتظار دارم در سردخانه مکث کنیم در راهرو بیمارستان مکث کنیم، فکر میکنم اگر قرار است مرثیه ای روایت کنیم باید برای این مرثیه فرصت زاری بدهیم و کنش شخصیت اصلی را خیلی کلوز آپ تر ببینیم.
انتظار دارم این فاجعه را به یک خانواده تقلیل ندهیم! بک گراندی که کم کم کمرنگ می شود از عمق میدان این فاجعه می کاهد و اینکار درست نیست. مهدویان در این فیلم نه اندازه می فهمد نه نمای درست.
این فیلم به هیچ وجه فیلمی ملی نیست. بیانیه آخر فیلم در دادگاه و تاکید بر ملت کرد هم گواه این موضوع است که خیلی خوش بینانه می توان این فیلم را نوعی نگاه ناسیونالیستی کرد به این واقعه دانست. انگار کن که این فیلم مویدی بر جدا بودن قوم کرد از جغرافیای مرز و بوم ایران است. تا آنجا که در خاطرم مانده حتی یک مورد نام ایران در فیلم نیامد.
این فیلم رنج را نشان می دهد! برای نشان دادن این رنج نیاز چندانی هم به هنرمندی نیست، آنقدر عمق احساسی و انسانی این فاجعه بالاست که با هر روایتی هزار برابر ضعیف تر از اینهم احتمالا اشک را از مخاطب خواهد گرفت اما کدام مجرم؟ حتی در دادگاه یک کلام نه از فروشندگان سلاح های شیمیایی حرفی به میان می آید نه از استفاده کنندگان. پایان بندی فیلم شاید اگر کمی از لوسی مضاعفش کاسته می شد می توانست کارکرد بهتری داشته باشد.
این فیلم قطعا ضعیف ترین فیلم مهدویان است. اما پشت احساسات عمیقی که این فاجعه بر می انگیزد اینهمه ضعف و سهل انگاری از نگاه مخاطب پنهان می شود.
به جز معادی و مینو شریفی باقی بازی ها ضعیف و غیر قابل باور است. رابطه مهران مدیری و مینا ساداتی به عنوان یک زوج و تجربه ای که موجب اختلافشان شده، اصلا در نیامده، نه زوج بودنشان، نه فرزند از دست دادنشان و اصلا حضورشان در این ماجرا مثل یک وصله ناجور است.
معادی هم اگرچه تلاش زیادی برای در آوردن نقش به کار می گیرد اما بازی او هم با ضعف فیلمنامه و شخصیت پردازی الکن مانده است.
من مشکلی با سینمایی سفارشی ندارم، تعریف سینمای مستقل را هم اصلا قبول ندارم، چرا که در سینمایی که معمولا بازگشت سرمایه با شکست مواجه می شود، یا در خوشبینانه ترین حالتش که یک کمدی لمپن بفروش هم ساخته شود مستلزم یک یا چند سال پشت خط ماندن است. عملا سرمایه گذار مستقلی وجود ندارد! مگر امامی هایی که برای پولشویی فرهنگ و سینما را برگزیده اند! اما فیلمسازی سفارشی این بیم را برای یک کارگردان و یک مجموعه به دنبال دارد که چون پول مفت بیت المال است، کیفیت خروجی ملاک نیست و هرچه سریعتر هم کار را سَمبل کنند! برای سفارش دهنده خوشایند تر است. تحت هر شرایط فروش و کیفیتی هم سهم عوامل سر جای خودش باقی است. پس کارگردان و فیلمنامه نویس نقش یک بساز - بفروش (بنداز) را ایفا می کند! پس جناب مهدویان سفارشی ساز باش، اما بساز و بنداز نه!