در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کاوه علیزاده: هی چشمانم را پاک میکنم هی دوباره خیس میشود هی پاک میکنم هی دوباره خی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:54:44

هی چشمانم را پاک میکنم هی دوباره خیس میشود هی پاک میکنم هی دوباره خیس میشود . اینهمه بغض نشسته درگلوی تمام نشونده از چیست؟ انگار آسمان غم گرفته این جمعه تلخ ، امده است تا زیر سقف صورتم پایین. نفسم کوتاه شده است و تمام بدنم سست است. با دست هایم ابر ها راکنار میزنم. اشک ها را پاک می کنم. کنار نمی رود. پاک نمی شود. تمام نمی شود این جمعه دلگیر مرگ اندود لعنتی. هر جای ایران را که باز میکنی نوایت دارد پخش میشود. تصویریت دارد جلوه میکند. عزیزی میگفت ترس های آدمی خلاصه یک روزی گریبان آدم را میگیرد و محکم میکوبدش به دیوار! همیشه از امروز می ترسیدم. روزی که بگویند نیستی، بگویند نمی خوانی، بگویند رفته ای به نمی دانم آن کجای آن سوتر. گمان میکردم در چنین روزی اگر زنده باشم در تشیع یک تاریخ، در تشیع یک فرهنگ در تشیع حافظه جمعی چند نسل در کنار میلیون ها مشتاق بلند بلند گریه خواهم کرد. اشک خواهم ریخت. انقدر اشک خواهم ریخت و راه خواهم رفت در کنار انبوه مشتاقانت که ارام خواهم شد. ای دریغ ! ای حسرت! حالا ان روز ترس فرا رسید. بی انکه بتوانیم کنارت راه برویم . بی آنکه آواز هایت را در کنار تابوتت همنوایی کنیم. بی آنکه تالار وحدت را تا میدان آزادی تشیع ات کنیم و بلند بلند بگرییم. حالا باید بسنده کنیم به همین پست های مجازی! به همین اندوه انبوه! به همین خداحافظ ساده! به همین اشک های نشسته روی مبل! به همین سیگار روبروی پنجره! به همین بغض که امانمان نمی دهد. به همین ابرهای تمام نشدنی آسمان نانجیب تهران.صدای یک تاریخ را سوار هواپیما میکنند و می برند تا در کنار استاد سخن دفن کنند. استاد آواز در کنار استاد سخن! چقدر حافظ و حافظیه حسادت می کنند امشب! چقدر مقبره سعدی دلگیر می شود امروز. کجای این ایران خاکت میکردند که ارام میگرفتیم. قلب ایران کجاست؟ انگار دارند تو را در سینه هایمان دفن می کنند که اینقدر سینه مان سنگین شده است. چرا هر چه گریه می کنیم آرام نمی شویم! ما یک خاک سپاری باشکوه به شما بدهکاریم! ما شما را درون سینه هایمان به خاک میسپاریم. قرار مان بماند برای تاریخ. برای روزی که ظلم ظالم و جور صیاد تمام شده باشد.مرغ سحر ایران زمین آسوده بخواب:(
آقا چه قدر شما خوب نوشتی...چه قدر شما حرف دل منو زدی...حرفی که از دیروز دارم دنبال جمله بندیش می گردم.
من هیچ وقت حتی فکر این روز رو هم نمی کردم.همیشه تو ذهنم یه قدرت مطلق،یه نامیرایی،یه جاوادنگی خاص بود.من حتی دیروز هم باور نکردم و باید بگم که آقای شجریان تو دل تک تک ما زندن.آقای شجریان همیشه زنده می مونن وقتی ما هرروز و هرشب،وقت و بی وقت،تو خونه یا محل کار،تو کوچه و خیابون می شنویم و با خودمون زیر لب تکرار می کنیم.وقتی آیندگانمون قراره هرروز بشنون و احتمالا آیندگان اون ها این مرد هرگز نخواهد رفت.ما برای همیشه ایشونو تو مغزمون،تو قلبمون و تو خاطراتمون حک کردیم.
۱۸ مهر ۱۳۹۹
" انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

انقدر که خالی شده بعد از تو جهانم ... "

شجریان
۱۹ مهر ۱۳۹۹
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
ممنون آقای موسوی عزیز. درست می فرمایید. به قول شما دل تنگیست. و به قول شمس لنگرودی دلتنگی دانه انگور سیاه ات. لکدکوبش که می کنی مستت می کند اندوه. حالا ما مست اندوهیم.
شل سیلور استاین رو من هم عاشقش هستم. و من هم حسرت مرگ زودرسش را همیشه می خورم. خیلی نازنین بود.
۲۰ مهر ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید