به طرز واضحی تلاشیاست برای کوشکی کردن سریال سازی:
آوردن هنرجویان برای بازی در سریال بدون اخذ دستمزد و پرزنت کلاس دوره بعدی.
بهنظرم این کار گونهای جدی از شیادیه
همین که این انتقادها میشه به نظر من از توجه میاد واگرانه خود من اصلا سراغ سریالهایی مثل مانکن، دل و... نمیرم ولی فیلمسازی که ادعا داره و پروداکشن و ظرفیت فنی خوبی در اختیارش هست طبیعا توقع ها رو هم بالا میبره و وقتی با چنین فیلمنامه ناشیانه و پر از باگی روبرو میشی چاره ای جز نقد جدی نمیتونی داشته باشی مگه اینکه جزو مخاطبینی باشی که سینما رو با ورزش اشتباه میگرن و تعصب و طرفداری رو در نگاهشون دخالت میدن
من از اولین فیلم سیدی مشتاق دنبال کردن سینماش شدم تا سیزده باهاش بودم اما تا قبل مغزها احساس کردم زیادی وقتشو صرف بازی تکنیکی میکنه تا چیزهای مهمتری مثل فیلنامه و شخصیت پردازی تا اینکه مغزها اومد با وجود ضعفهایی خوشحال شدم بلاخره خودش انگار متوجه شده که زیادی به این بازی های فرمال نچسبه و به جزئیات مهمتری توجه کنه اما متاسفانه با دیدن قورباغه باز هم انگار عقبگرد مشهودی کرده
توی همین قسمت سه باز هم همون ساده انگاری ها و کم دقتی ها در جزئیات دیده میشه پلیس ابله داستان به راحتی دروغ های رامین رو قبول میکنه ... دیدن ادامه ›› و حتی به فکرش نرسیده دوربین مغازه لباسفروشی چک کنه و رامین رو زیر نظر هم نمیگیره و به هر راحتی میچرخه در حالی که یه فرد معتاد و خمار اما تیزپا تعقیبش کرده و سر راهش سبز شده و چرا وقتی رامین میدونه این معتاده دهنش چفت بست نداره توی پمپ بنزین ولش میکنه فرهاد که تیزوبزترین معتادیه دیدیم سریع دهنشو باز می کنه و لوش می ده نوری چرا به این راحتی پول و ماشین رو میده فقط با دیالوگ مبهمی که میخوام بهش وصل باشم؟ و...
هر قسمت با کلی از این سوالهای منطقی بی جواب تموم میشه