در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نیما انگورانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:14:08
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
همیشه به کسانی که از غیر منطقی بودن کامپیوترشون شکایت داشتن گفته‌ام که کامپیوتر بی منطق نیست، کاملاً برعکس بسیار منطقی تر از اونه که ما بتونیم درک کنیم و برای هر رفتارش یک دلیل منطقی وجود داره. حالا این قضیه درمورد این فیلم کاملاً صادقه و در جواب دوستانی که از ضعف و عدم انسجام فیلمنامه انتقاد کردن باید بگم که قوت و انسجام این فیلمنامه به اندازه‌ایست که از درک بنده و شما فراتره و اصولاً نویسنده به اندازه‌ای بدنبال رسالتشه که از ارزش قائل شدن برای فهم مخاطب هم جلوتر رفته و فقط در صدد جلب نظر کسانیست است که فیلم بهشون تقدیم شده.
نویسنده بدون اینکه بخواد انکار کنه «ماهی و گربه» رو الگوی خودش قرار داده و این موضوع رو به وضوح به رخ میکشه مثل استفاده از کلمه «شیرفلکه»، استفاده از بازیگران شناخته شده تر و مسن تر در نقش گرگ، لاس زدن چندش آور دکتر(علی مصفا) با سپیده مشابه بابک و پروانه در ماهی و گربه و در نهایت کاملا به سبک شهرام مکری درحالی که مخاطب رو بدنبال قاتل بروسلی فرستاده خودش داره یه داستان امنیتی سیاسی رو روایت میکنه.
نقشها:
پرستو: فعال فرهنگی هنری و احتمالاْ اجتماعی سیاسی
کاوه: دیوارنگار، این موضوع رو مینا عنوان میکنه و در سکانس خروج از کلانتری میبینیم که یک اسپری رنگ از کولش میوفته و اصولاً به همین دلیله که دستگیر شده.
سپیده: خبرنگار، این موضوع در سکانس ملاقاتش در بیمارستان روانی با مهشید مشخص میشه که احتمالاً مهشید هم بطور قهری گرفتار تیمارستان شده.
مینا: ... دیدن ادامه ›› وبلاگ نویس، در جایی پرستو به این قضیه اشاره میکنه و به همین دلیله که میخواد از کشور خارج بشه.
سعید: قربانی
مهران: عامل نفوذی، از نگاههاش و رفتارش با دکتر و مرتضی مشخصه که میشناستشون و زمانی که پیشگو میشه و از بازی میره بیرون کارتی رو که دیده به دکتر اس‌ام‌اس میکنه درضمن یه آشنا داره بنام ناصر که همه کار از دستش برمیاد.
لیندا: کسی که بواسطه ازدواجش با مهران اونرو وارد جمع کرده.
هما: پرستو
دکتر و مرتضی: گرگ
نکته‌ها:
رسیدن به این نکات به لطف پخش در شبکه خانگی و امکان مکث و عقبو جلوکردن فیلم بدست اومده و اصولاً با یکبار دیدن به هیچ عنوان نمیشد به اونها رسید.
در سکانسی که پرستو با دکتر در سلف بیمارستان مشغول صحبت کردن درباره پروژه هستن یک شخصی با روپوش سفید از کنارشون عبور میکنه و با دکتر احوال پرسی میکنه. اون شخص کسی نیست جز مرتضی.
روی وایت برد کارآگاهها محل قتل ساوه قید شده.
در اطراف خانه صدای یک موتور در حال چرخ زدن به گوش میرسه که احتمالاً مواظب که کسی خارج نشه.


امیر مسعود، سپهر و نگارسادات حسینی این را خواندند
الهام امن و رکسانا این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محتوای این فیلم ترجمۀ ترانۀ " بهومین راپسودی" از گروه کوئینه.

البته نظر شخصی
امیرمسعود فدائی و امیر مسعود این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای قضاوت کردن یکم زوده، اما فعلاً منو که جذب کرده.
این فیلم براحتی میتونه تبدیل به نمایش بشه که امیدوارم به زودی این اتفاق رخ بده.
شاهین و امیر مسعود این را خواندند
بهار گراوندی، نورا احمدی و زهره مقدم این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای ساعت 5 به بعد کلاس ندارید؟
امیر مسعود این را خواند
خیلی ممنون برای ترتیب اثری که دادید.
۲۸ مهر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من عاشق این فیلم شدم. اما لزومآ دیدنش رو به هرکسی توصیه نمیکنم چونکه معتقدم برای لذت بردن از این فیلم باید یک مرد، در آستانۀ میانسالی، از قشر ... دیدن ادامه ›› متوسط رو به بالا و ساکن شمال شهر تهران باشید. جماعتی که بیشترشون مهاجرت کردند. اما بسیاری از اونهایی که موندن دارای این خصوصیات هستند: فراری از تعهد، خوشگذران، کمی غربگرا، دارای ادعای روشنفکری، شکست خورده در روابط عاطفی و در انتظار آینده ای مبهم.
به سه نمونه از این افراد در این فیلم پرداخته شده. بابک با بازی سیامک انصاری، هنرمندی که دامنۀ شهرتش از پنجاه نفر از اطرافیانش فراتر نمیره. بهنود با بازی جواد عزتی، مشغول بکار واردات حیوانات خانگی، کاری نه چندان ضروری برای جامعه. آرش با بازی بینظیر و بیاد ماندنی بابک حمیدیان، کسی که علیرغم تاهل و داشتن تحصیلات همچنان به پدر وا بسته است تا جایی که حتی زحمت بچه دار شدن رو هم او به عهده میگیره.
اما اون چیزی که بیش از هرچیز در این فیلم مشخصه، عقیم یا ابتر بودن ویا به عبارتی پدر نبودن این افراد است. این حس پدر نبودن تا حدی پیش رفته که در فیلم میبینیم این سه دوست در مواجهه با دختربچۀ همسایه خود را همشان و همبازی او میبینند و هیچگونه احساس پدرانه و حتی چیزی شبیه عموی کوچک هم به او ندارند. نکته ای که با گم شدن خرگوش که مظهر زادو ولد و تابلوی کودکی که در انتظار تلفنی از این دنیا خوابش برده به خوبی نمایان شده است.

برای لذت بردن از این فیلم باید یک" مرد"، در آستانۀ "میانسالی" و...
:))))
۱۷ مهر ۱۳۹۸
وای من که خیلی با این فیلم حال کردم .التن که فک میکنم میبینم درسته تمام مشخصات که پیش نیاز لذت بردن بود رو دارم
۱۷ مهر ۱۳۹۸
با تشکر از شما،
علیرغم وسواسم در استفاده از کلیشۀ "همذات پنداری"، باید بگم عامل بسیار مهمیه. و شاید برای اجتناب از این عبارت بوده که خصوصیات مخاطب این فیلم رو از نظر خودم با این جزئیات توضیح دادم. این فیلم بدلیل برجسته نبودن داستانش، مخاطب رو ترغیب میکنه که خودش رو نفر چهارم فرض کنه، پس شباهت بیشتر به این شخصیتها میتونه باعث لذت بردن بیشتر بشه. بنابراین جمله خودم رو در بالا اصلاح میکنم و بجای "باید" از کلمۀ "بهتره" استفاده میکنم. یعنی: برای لذت بردن از این فیلم ""بهتره"" یک مرد، در آستانۀ میانسالی، از قشر متوسط رو به بالا و ساکن شمال شهر تهران باشید.
۰۷ آبان ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به قول محمد بحرانی، مهران مدیری کاپیتان طنز ایرانه و این بنظر من بهترین کلمه ای که میشه اون رو باهاش توصیف کرد. برای اینکه بدلیل کاریزمای ذاتی و شعور طنزی که داره میتونه تیمش رو به بهترین نحو بکار طنز وادار کنه. این در شرایطی که میبینید اکثر کسانی که با اون کار کردند به تنهایی خیلی موفق نبودند که البته پیمان قاسمخانی استثناست و اونهم برای خودش صاحب سبکه و یک نابغست. حالا این دو نفر تصمیم گرفتن که دوباره باهم همکاری کنند. "خدا رو شکر"

امیدوارم این هنرمند ارزنده کشورمون که اخیراً ابراز خستگی و افسردگی میکرد با انرژی به جایگاه خودش که ارتقاع طنزه برگرده و خنده رو به لب مردم بیاره.
سپیده و امیر مسعود این را خواندند
نیلوفر پیری، نیلوفر، روبینا بوغوسیان، رویا و Someone این را دوست دارند
متاسفانه هیولا جز کنایه های سیاسی اقتصادی که این روزها حسابی مد است قصه ای جذابی برای پیگیری ندارد نحوه تغییر خانواده شرافت هم آنقدر اگزوتیک و سطحی است که حسابی توی ذوق میزند و مدیری در این سریال ریتم و اندازه را در شوخی ها رعایت نمیکند شوخی ها یا زیادی کش میآیند یا دائما تکرار میشوند مثل موقعیت های عمدتا خاله زنکی سریال و البته آنچه باعث تاسف بیشتر است نگاه از بالا به پایین مدیری به مردم و فرهنگی هاست. آدمهایی که یا عمدتا ساده لوح و احمقند فرقی هم نمیکند تحصیلکرده باشند یا لمپن بازاری و تمام فکر و ذکرشان هم ظواهر زندگیست و از مادر گرفته تا همسر و غیره و پسر هوشنگ هم که مثلا همچنان شرافت داره نیمچه منگل میزنه

۰۸ مرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تمام شب به این فیلم فکر کردم و به اینکه احتمالاً این فیلم نکته ای داره که من نفهمیدم. بلاخره امروز صبح یکدفه یه چیزی توی ذهنم جرقه زد. وضعیت ... دیدن ادامه ›› آشفتۀ این خانواده، اینکه چرا همه اینقدر باهم خشن و بد رفتار میکنند، چرا پدر خانواده رو به اسم کوچک یاد میکنند "پرویز"، چرا حتی حاضر نیستند برای تشخیص هویت جنازۀ پدر به پزشک قانونی برند.
منو به این نتیجه رسوند که "پرویز" یک بیمار جنسی بوده که با دخترانش ارتباط داشته.

بنظر من این فیلم رو ببینید و در تائید و یا رد نظر من نظر بدید.
امیر مسعود، رضا بهکام و سپیده این را خواندند
نورا احمدی، farid mirtaheri و سیروان دادجو این را دوست دارند
به نظرم بهتره دوباره فیلم رو ببینید حتما
۰۶ مرداد ۱۳۹۸
آقای عطاپور دقیقا درست اشاره کردند. اتفاقات سیاسی دهه 60 و تاثیرات جانبیش روی خانواده هلیی که یکی از اعضای اصلی اون درگیر روابط سیاسی بودند موضوع اصلی فیلم هست. چیزی که تابحال بهش پرداخته نشده.
۲۶ مرداد ۱۳۹۸
نیما انگورانی
نکاتی که اشاره کردید بنظر درسته اما منم چندتا صحنه علاوه بر مواردی که بالا ذکر کردم رو براتون یادآوری میکنم. بارها در فیلم گفته شد که از گوشه های خونه خاطرات بد دارند. صحنه ای در فیلمه که یکی ...
احسنت .من هم دقیقا به این نکته ها توجه کردم .قطعا برای پخش این فیلم واجازه نمایش میبایست فیلم را اینگونه مبهم میساخت که عموم فکر کنند مسله سیاسیست ولی حرفها وتاثیرات موجود در دختران کاملا نشان دهنده وجود موضوعی جنسیتی در فیلم بود که احتمالا بعد از خبر دار شدن پسر خانواده واحتمالا اعتراضش باعث کشته شدنش به دست پدر که این رو هم مبهم و دوگانه نشان دادند ولی از زبان دختران کشته شدن گفته شد که به فیلم نزدیکتر بود
۰۹ آذر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رمزگشایی: به وضوح مشخصه که داستان فیلم به کدام داستان واقعی اشاره میکنه، اما انتخاب جان لنون و شباهتش به آقای فوتبالیست بسیار زیرکانه است. تصاویر اون بخصوص اون پرترۀ برزرگش با اون عینک قرمز که اشاره به تیم قرمز پایتخت داره باعث میشه که من از هومن سیدی به خاطر ارزشی که برای مخاطب قائله بیشتر خوشم بیاد.
فبلم خیلی خوبی بود
فضا سازی عالی
و بازی الحق و الانصاف مستحق جایزه
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به عنوان کسی که به تازگی به هنرهای نمایشی علاقمند شده، شایستگی اظهار نظر هنری درمورد کار شما رو ندارم. اما به نحوۀ اجرا و مدیریت مخاطبین ایراداتی وارده که حق خودم میدونم عنوان کنم. من متوجه منظور شما از تعاملی بودن کارتون نشدم! آیا منظور همون چند نفری که در گوششون چیزی گفته شد؟ یا اون دونفری که اسمشون پرسیده شد؟ من خیلی دقت کردم که ببینم از این اسامی و مطالب خواسته شده در طول نمایش چطور استفاده خواهد شد که هیج اتفاقی نیافتاد به غیر از پیشگوییهای رمال گونۀ یکی از بازیگران که چند نفر از مخاطبین رو مخاطب قرارداد.

سه شنبۀ هفتۀ گذشته در سانس دوم بعد از اینکه کاملاً بوسیلۀ اینترنت و بروشور توجیه شده بودیم که چه باید و نباید انجام بدهیم، در انتظار ورود به سالن بودیم که یکی از دوستان دست اندرکار برای گوشزد مجدد شروع به توضیح این موارد کرد که با مزه پرانی یکی از حاضرین کاررا رها کرد و باحالت قهر از ما خواست که وارد سالن شویم. میشد انتظار داشت که جو خیلی مطلوب نخواهد بود که همینطور هم شد. زمانی که یکی از بازیگران بعد از اجرای مقدمه از حاضرین دعوت کرد که به قسمت بعدی برن جمعیت بدنبال بازیگر به سمت راست سالن رفتن که باعث ازدحام در اون سمت سالن شد. در این زمان یکی از راهنمایان، به ما که دورتر از ازدحام ایستاده بودیم پیشنهاد داد که از پله های سمت چپ استفاده کنیم. به علت تاریکی، ما متوجه اینکه باید به پایین بریم نشدیم و به اشتباه به قسمت بالای سالن رفتیم، جاییکه چهار نفر از بازیگران در حال حس گرفتن بودن و متوجه تعدادی از ما که سرگردان اونجا بودیم، شدند. جالب اینکه هیچ راهنمایی اونجا حضور نداشت بنابراین یکی از آقایان بازیگر بالحنی خارج از حس بازیگری گفت اشتباه اومدین بالا باید تشریف ببرید پایین. و این تنها تعامل مهمی بود که ما با عوامل اجرا داشتیم. میشه حدس زد که دیگه چیزی که بخواد ما رو به فضای رمزگونه و اسرار آمیز مورد نظر کارگردان ببره وجود نداشت و ادامۀ نمایش هم با همین حس سپری شد.

اما ... دیدن ادامه ›› اون چیزی که به من اجازه میده در مورد تعاملی بودن کار شما قضاوت کنم، مقایسۀ این کار با اجرای دیگه ای که در باغ موزۀ زندان قصر درجریانه. درکار شما اینطور بنظر میرسه که درمدت اجرا با توجه به رفتارهای غیرقابل پیش بینیه مخاطبین به این نتیجه رسیدید که از باید از این تعامل کاسته بشه و این درحالیکه در زندان قصر به عمد و با جسارت تمام در پی این تعامل هستند و به طرز غیر قابل انتظاری در این امر موفق.

کاری که شما در پیش گرفتیتد بسیار با ارزش و قابل تقدیره، اما من معتقدم تجربیات خارجی وقتی به مملکت ما وارد میشن حتماً باید با فرهنگ ما سازگار بشن. مردم ما ترجیح میدن هات داگ رو با خیارشور و گوجه فرنگی میل کنن، توی ذرت میکزیک باید قارچ و پنیرباشه و این همون انعطافیست که از جانب هنرمندان در جهت ارتقاع سلیقۀ عموم باید وجود داشته باشه. به علاوه برای محافظت از ترک خردن چینی خاطر هنرمندان، حضور مدیران برنامه به عنوان حائل بین این قشر و عموم مردم که تامین کنندۀ مالی و هدف اصلی هنر و فرهنگ هستند بسیار ضرورییست.
سلام. در اجراهای بعدی این مشکلات رفع شده است چون در اجرای امشب راهنمایانی در طول کار حضور داشتند
۲۷ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید