نمایش هرچند که ظاهر یک مونولوگ را داشت اما در واقع یک دیالوگ با دوستی از طریق فضای مجازی بود. دیالوگی درباره عشق ها و حسرت های دنیای هنروران سینما. عشق ها و حسرت هایی که در نسل هایی از این قشر تنیده شده. روزهایی در حسرت ستاره شدن و دیده شدن. نمایش هرچند از لحاظ فیزیکی اوج و فرود نداشت اما از لحاظ حسی نقاط بالا و پایین زیادی داشت و تماشاگر را با خود همراه می کرد. ریتم بازی بر روی احساسات مختلف از غم تا خنده و شادی سوار بود و به اجرا تنوع می بخشید. ارجاعات مختلف به فیلم ها و وقایع پشت صحنه این گروه قرار گرفته بود و با بازی ای خوب از کار درآمده بود. می توان چندین نوع بازی و تیپ را در این نمایش دید. بازی ای با شجاعت و به دور از احساسات گرایی و واگویه های درونی یک انسان در یک نمایش رئالیستی. هر چند می شد نقطه اوج نمایش را صحنه اهدای سیمرغ و فرو ریختن دیوار رویاهای او در نظر گرفت یا نقاط اوج دیگر اما از لحاظ اجرایی ما را به اوج احساسات نمی رساند تا بعد از اجرا یک فرود را تجربه کنیم و از این لحاظ به یک لذت مضاعف برسیم. اما اجرا حساب شده و دقیق بود و از این هنرنمایی و داستان زیبا لذت بردم. خسته نباشید