سلام من روزهای آخر بود که نمایش شترمرغو دیدم، نه اجرای نمایشو دوست داشتم و نه متن ... اجرای کسل کننده و واقعا نفهمیدم حرف این نمایش چی بود.
حکایتی فلسفی از باید ها و نبایدها و مسئله جبر و اختیاری که بر بشر حکمفرماست و فرمانروایانی که هر بار به تکرار جای انها در نمایش عوض می شود و در اثر گسست زمان هر کدوم بر یک صفحه شطرنج دفرمه دارند بازی بی پایانی می کنند، کار به نظرم از نظر فرم اجرا ، یکسری تکرارهای بی دلیل داشت مثل سر تکان دادن ها، وضعیت طراحی حرکات بدنی بازیگرها بسیار غیرمنطقی است که نمی شه نمایش رو ابزورد هم دانست، دیالوگ های بی سر و ته تکراری و نامفهوم که معلوم نیست که چه چیز پوچی را می خواهد بیان کند، چرا که خود بیان پوچی هم باید شیوه درستی برای نمایش و ارائه داشته باشد که مفهوم را برساند. طراحی صحنه نه چندان زیبا و لباس های بی ربط و فضاسازی های اشتباه که ربطی به اتفاق درون نمایشنامه ندارند. تکرارهایی که اثر دراماتیکی ندارند و چیزی رو نمی رسونند که به شدت خسته و کلافه شدم و فقط چون وسط جمعیت نشسته بودم امکان خروج از سالن رو نداشتم و البته، روروانسی که دوست نداشتم و رفتار کارگردان با ژست های عجیب و غریب که نمی فهمم تیپ ها رفتاری که به تازگی باب روز شده!!
و مهمترین نکته که به شدت منو از دیدن نمایش دلزده کرد ، نگاه نمایش به مساله سرمایه داری سوسیالیستی بود، البته نمی توانم بگم سوسیالیستی حتی شاید کمونیستی هم باشه، و من کلا با نگاه های این چنینی به مساله سرمایه داری مخالفم که ریشه در دهه 40 و 50 داره و هنوز هم در ایران از بین نرفته متاسفانه ... نمی شه تنبلی و ضعف یک ملت رو برگردان سرمایه داری انداخت! اگر کل حرف نمایش همین بوده باشه، چون باز هم می گم واقعا نفهمیدم نمایشنامه و اجرا دقیق می خواد منو در برابر چه سئوالی قرار
... دیدن ادامه ››
بده...
در کل در بین تمام نمایش هایی که دیدم شاید تنها اثری بود که به هیچ عنوان و از هیچ منظری دوست نداشتم... مصر بودم که بنویسم و تعلل کردم در نوشتن که بعد از پایان اجرا بنویسم که لطمه ای به جلب تماشاگر نزده باشم... به هر روی جمعی زحمتی کشیدند. تشکر