یک فاجعهٔ تمام عیار. اجرای متن نامفهوم. بازی هیستریک و غیرطبیعی بازیگر زن. و ناشیانه و خام بازیگر مرد. طراحی لباس بازیگر زن بیشتر از اینکه یادآور یک معشوق دلربا باشه شبیه شخصیت جلسومینا در فیلم جاده بود. حرکات موزون آخر تاتر بدون هیچ آشنایی با زبان بدن و حرکت ، کاملا بیمحتوا و بی معنا. کلیشه های تکراری، راکینگ چیر، رژ لب خارج از لب، موسیقی بدون هیچ خلاقیت. و در آخر هم که کارگردان از جلوی ما گرمپ گرمپ بلند شدند رفتند چراغ را روشن کردند!
دقیقا احساس کردم دارم در مدرسه اجرای تاتر دهٔ فجر میبینم. و نورپردازی ،نور چنان اغراق آمیز روی صورت بازیگر زن و لباس او افتاده بود که ….
آینه ی کنار صحنه ، کثیف. چرک. پر از جای انگشت… صحنه ی پرتاپ کوسن ها ، نه جنگ بود نه معاشقه بود. معلوم نبود چی بود….
تنها نکته ی مثبت: بازی جاافتادهٔ آقای فروغی که از بس خوب بودند اشتباه در این تاتر قرار داشتند. و خوبی شان یکدستی فاجعه آمیز کار را بر هم زده بود.