در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال PouyehSamimi | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:13:55
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
امشب کشتارگاه رو دیدم. باید بگم واقعاً زحمت زیادی براش کشیده شده بود. کار با اینکه کار یک تیم جوان بود اما همه چیزش سر جاش بود. موزیک متناسب داشت. نورپردازی مناسب. صحنهٔ خوب. طراحی لباس فکر شده و البته یک کار تیمی تمام عیار. هیچ لحظه ای در کل یک ساعت نبود که یکی از این ده بازیگر درگیر شکل دادن و پیش بردن موضوع نباشه. خصوصا شخصیت پیرزن که در کنار داستان ،با طناب خودش هر لحظه یه قصه ی جدا خلق میکرد. ( لحظه ای که طناب رو مثل نوزاد در بغل گرفت درخشان بود) البته کارگردانی من رو بیشتر از متن جذب کرد. متن گاهی در خصوص بعضی از شخصیت ها دچار و درگیر تیپ میشد اما در کارگردانی لحظات درخشان فراوان بودند. خصوصا برای من لحظه ی کشیدن طناب های نامرئی ( ضمن روایت پرستار) و یا سقوط طناب های دارِ بی کارکرد، لحظه ای که زن ها با هم شعلهٔ آتش رو تشکیل دادند و بسیار لحظات بینظیر دیگه نشون از یه ذهن خلاق دارند. واقعا دستتون درد نکنه. مشتاقانه دیدن کارهای بعدی تون هستم.
امروز نمایش رو‌ دیدم. نقاط قوت کار به نظر من: بازی خوب بازیگران. طراحی لباس ساده و تر و تمیز. متن قابل قبول. اما نقط قابل گفتگو از نظر من: ۱- موسیقی کاملا غیر منسجم و غیر مرتبط. هم از نظر محتوایی و هم ساختاری. از شعر براهنی و پناهی گرفته تا اسپنیش رومنس و موسیقی محلی و موسیقی فیلمهای غیر مرتبط… ۲- درسته که روایت خط زمانی نداشت اما هسته ی داستان همچنان رئال بود و در داستان رئال نمی شود پیانیستی با یک دست بنوازد و صدای دو دست بیاید! از آن فراتر نمی شود با چنین نواختنی گرمی برد. اصلا گرمی که در رشته ی نوازندگی آن هم به این شکل داده نمیشود. کاش با این خلاقیتی که کارگردان دارد لااقل یک اسم جشنواره ی خیالی اختراع میکردند. خالی از لطف هم نبود. ۳- از طرفی بر فرض که نوازنده ی یک دست جایزه ی گرمی! رو برد. بعد قاچاق می‌ره خارج! و میشه وسط راه به قاچاقچی ها فروختش؟ چنین شخصیت مهمی رو؟ خلاصه که داستان پر از باگ های اینچنینی بود. باگ هایی که زیبایی های دیگر کار رو تحت تاثیر قرار میدادند.
سوال آخر اینکه وقتی یک بزرگوار روی چنین سوژه ای( فرصت برگشت و بازنگری در روابط ) که بارها کار شده دست میگذاره ذره بین ها بیشتر روی کارش انداخته میشه. به دنبال حرف نو. نگاه نو. نه فقط جملاتی پراکنده و عاشقانه که بیشتر به کار تبلیغ و کوت کردن میان.

کلمات تلخ من رو به اشتیاق خودتون برای بهتر شدن ببخشید.


به امید دیدن کارهای بهتر از این کارگردان جوان و آینده دار.
سلام دوست عزیز ، ای کاش در نظردهی قصه را اسپویل نمی‌کردید. با این حال اون دختر اصلا گرمی نبرده بود و مخاطب کاملا متوجه دروغِ اون و فخر فروختن به همسری که سردرنمیاورد می‌شد.
سپاس
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ایده ی جالب. اجرا بی نهایت ضعیف. کش‌دار. بدون فراز و نشیب. کسالت بار. از این زوج هنرمند توقع بیشتری داشتم.
یک فاجعهٔ تمام عیار. اجرای متن نامفهوم. بازی هیستریک و غیرطبیعی بازیگر زن. و ناشیانه و خام بازیگر مرد. طراحی لباس بازیگر زن بیشتر از اینکه یادآور یک معشوق دلربا باشه شبیه شخصیت جلسومینا در فیلم جاده بود. حرکات موزون آخر تاتر بدون هیچ آشنایی با زبان بدن و حرکت ، کاملا بیمحتوا و بی معنا. کلیشه های تکراری، راکینگ چیر، رژ لب خارج از لب، موسیقی بدون هیچ خلاقیت. و در آخر هم که کارگردان از جلوی ما گرمپ گرمپ بلند شدند رفتند چراغ را روشن کردند!
دقیقا احساس کردم دارم در مدرسه اجرای تاتر دهٔ فجر میبینم. و نورپردازی ،نور چنان اغراق آمیز روی صورت بازیگر زن و لباس او افتاده بود که ….
آینه ی کنار صحنه ، کثیف. چرک. پر از جای انگشت… صحنه ی پرتاپ کوسن ها ، نه جنگ بود نه معاشقه بود. معلوم نبود چی بود….
تنها نکته ی مثبت: بازی جاافتادهٔ آقای فروغی که از بس خوب بودند اشتباه در این تاتر قرار داشتند. و خوبی شان یکدستی فاجعه آمیز کار را بر هم زده بود.

سلام
سپاس که کار مارو دیدید،لطفا ایراد رو از سیستم برق کشی سالن بگیرید،در ضمن نگاه من به اثر و روابط شکست خورده زن و مرد همین واکنش مخاطب است،سپاس مجدد که نظرات خود را ثبت میکنید.
برای هر بهم ریختگی دلیل دارم.خوشحالم که همه بازیگران کار من قدرتمند عمل کردند در راستای دیدگاهم.
۲۶ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید