در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مجتبی رستمی فر 5639 درباره نمایش تاکسیدرمی TAXIDERMY: این که در مواجه شدن با یک اثر (بخصوص تاکسیدرمی) خود را یک مخاطب عام
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:18:41

این که در مواجه شدن با یک اثر (بخصوص تاکسیدرمی) خود را یک مخاطب عام بدانم یا یک منتقد ریزبین نکته سنج و یا بیننده ای که خود را رها می کند در اثر، برایم مرز مشخصی ندارد. خودم را همه ی این ها می دانم؛ ولی بنا به دلایل محدود کننده به این نام های قرار دادی بسنده کرده ام. در حین دیدن تاکسیدرمی، خیلی چیزهای بیشتری از گفته های پیشینم، گریبانم را گرفت.این که توان لگام زدن بر فوران احساسم را نداشته باشم بیش از هر چیز مشهود بود. پس بی افسار و رها شروع می کنم که آغاز با صدای حیوانات بود و چراغ های خاموش و بعد از آن به خاطر شکل قرار دادی ساخته شده در ذهنم، به دنبال حیوانات بودم که هیبتی درشت و مردانه در قالب کبوتری که برای من نماد آزادی و پرواز و را داشت نمایان شد. پدر و پسری که گربه بودند، نقشه ی کشتن و خوردن کبوتر را در سر می پروراندند و کبوتر اسلوموشن (نامی که خود بر خود نهاده بود) در انتظار آزادسازی خرمشهر و به تعویق انداختن زمان مرگ خود با وعده ی رهایی.
پارادوکس، تضاد، تابوشکنی، در ذهن مخاطب در ده دقیقه ی نخست تاتر، مخاطب را گره می زد به آنچه روایت می شد و گره گشایی ها ارجاع داده می شد به ذهن تماشاچی. در واقع به کار بردن جملات کنایه آمیز از روایات مرسوم و دم دستی، ترانه های معروف، شوخی های اروتیک رایج در ادبیات عامه، اما این بار با کاربردی متفاوت. به نوعی که این ارجاعات دریچه ای می گشود از نگاهی تازه به موضوع مطرح شده در نمایش. که این میسر نیست مگر اشراف نویسنده به ادبیات، درد اجتماع، سلیقه ی مخاطب.
نوع روایتگری طنز به کار رفته بود تا زهر درد را بگیرد و از کلیشه های مرسوم برای اعتراض بکاهد.
هر اپیزود یک قاب بود از یک جهان معنا. انسان ... دیدن ادامه ›› ها در نقش حیوانات؛ ولی زیستی انسان گونه؛ آنگونه که در کلیله و دمنه خوانده ایم. پندها، مصاِیب، شوخی ها، اعتراض ها، از زبان حیواناتی نقل می شد که با تصورات ما از ما به ازای آن در جهان خارج متفاوت بود. کبوتر لطیف، ظاهری ضمخت و مردانه، گربه ی نقش پدر ابهت پدر گونه را نداشت، پروانه ظاهری مردانه ولی رفتاری دوگانه از زن و مرد، .....
و در پایان این قاب بندی ها انزوا و تنهایی و جدایی و مرگی بود که به تلخی در پایان با ظاهری در طنز به انتها می رسید.
مرگ کبوتری در دهان گربه، مرگ ماهی بیاح کوچولو، مرگ الاغ ، (کمی عاقبت الاغ را فراموش کرده ام)
که گریستم در پایا ن هر قاب.
سوالم این است.
چقدر گریستی هنگام نوشتن این اثر ؟
چقدر خشمگین شدی هنگامی که شعارهای موهوم را در ذهنت مرور کردی؟
مطمئنا با هیچ صراحت کلامی و از دهان هیچ شخصیت انسانی نمی توانستی دردت را به زبان بیاوری آنگونه که از زبان حیوانات بیان کردی .
در پایان خواستم تشکر کنم از اینکه نوشتید وبه تصویر کشیدید و به تماشا سوگند .......


آزاده طهور