خوشحال نیستم
به رنج دیگری خوشحال نیستم
شاد نیستم
به شادی دیگری خوشحال نیستم
آماسیده بر مغاک
صدای زخمخورده من
کلاغ...
آب نیست
راه نیست
مرگ را گستراندهاند
بر سر هر کوچه مرگ
چون درختی
چون هوائی که میشناسی
ایستاده است به راه
با دستهای چابک
با گورکنان عجیب
درختی نیست که مرگ نباشد
هوائی نیست که مرگ نباشد
پرنده ای نیست که مرگ نباشد
یکیش منم
کلاغ....