در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | ملانقطی تیوال درباره نمایش ریزجان: شما چرا انقدر قند و نبات بودین آخه؟ وای ریزجان رو دلم می‌خواست یه لقمه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:20:43
شما چرا انقدر قند و نبات بودین آخه؟ وای ریزجان رو دلم می‌خواست یه لقمه‌ی چپ کنم. مو آبی لباس پیشبندی قرمز خال‌خالی.‌مگه داریم انقدر نبات زعفرونی؟ ... دیدن ادامه ›› با اون چشم‌های درشتش. من بنده‌ی موجودات ریزه میزه و ظریف مریفم و خدا می‌دونه چقدر عروسک ریزجان دلضعفه برام ایجاد کرد.
اول از همه چه عشقی کردم باهاتون که هم برای خوراکی نخوردن هم حرف نزدن هم سایلنت کردن گوشی‌ها تذکر دادین. توی سالن‌های بزرگسال هم اگر انقدر قشنگ توضیح می‌دادن ما مجبور به تحمل بزرگترهایی که حواس بقیه رو پرت می‌کنن نبودیم. گرچه اون وسط یه مادر لطف کرد خرچ و خورچ خوراکی باز کرد برای عزیز دردونه‌‌ش و مخ ما رو خورد ولی انقدر جذب نمایش شده‌بودم حتی ایشونم نتونست مخل اعصابم بشه.
آخ مادر مادر چقدر اهالی پاچستان نمک حرف می‌زدن. ایده‌ی پاهای عروسک‌ها معرکه بود. مخصوصا پای بزرگ پاچستان که چوبی بود، حظ کردم. بچه اژدها که اشتهاش هم زیاد بود 😁🤭 چه لب و لپ‌های خنگول نمکی داشت دلم می‌خواست تخت سینه‌م بکوبم براش اونجا که روی پای مامانش هی چرتش می‌برد و چشماش بسته می‌شد :* حرکت چشم عروسک‌ها عالی بود. یا اونجایی که از خرطوم گردالی بود یا گردالو؟! آب پاشیده شد ایولا گفتم بهتون.
اگه ده بیست سال پیش بود این نمایش جای آموزش اعتماد بنفس و دوست داشتن خودمون و درک تفاوت‌ها، به بچه‌ها می‌خواست یاد بده احترام بزرگتر نگه دارن و تنهایی جایی نرن و تو سری خور بار بیان. ولی لذت وافر بردم از شجاعت ریزجان و اینکه پاچستان رو ترک کرد چون خودش و سفر رفتن و کشف جاهای جدید رو بیشتر از هرچیزی دوست داشت....
براتون بهترین آرزوهارو دارم. با نمایش دلبرتون روزمو ساختین. 💜💙
باید رفت دید پس .
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
میثم هنزکی
باید رفت دید پس .
ردیف اول بگیرین عروسکش کوچولو قندکیه از نزدیک بیینینش 😍 قرار اکیپی باشه من بازم میام
۲۶ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید