نگاهی به نمایش رئالیسم مصنوعی/ ایمان اسکندری
روزنامه سازندگی سه شنبه 29 شهریور 1401
"هنری و سیاستزده"
«رئالیسم مصنوعی» اجرای
... دیدن ادامه ››
این روزهای سالن استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر به کارگردانی ایمان اسکندری و نویسندگی سمانه زارعی است که توجه علاقمندان به تئاتر را بخود جلب نموده. علیرغم متنی که با چند محور، مناسباتی برقرارمیکند و ساختاری فانتزی نیز تعبیه کرده، اما سیاستزده است و نمیتواند از پس آنچه به عنوان موضعی سیاسی اتخاذ کرده بربیاد. آنچه در پس یک درام عاشقانه که از قضا روایتهای متعددی از شیطانپرستی، جادوگری، فاوست و مفیستو، لوسیفر، زایش زنجیره اهریمنی، بازیهای حزبی و سیاسی، و صورتهایی از معضلات اجتماعی مانند همدستی پدر در تجاوز و فروش دختر در جهت منافع خود، ممنوعیت آواز برای زنان و چند مورد دیگر، ارائه میدهد، در انسجام لازم نبوده و از اهمیت خود تهی میشوند. چرا که تمام این موارد قرار است در کانسپتی از وضعیت خاورمیانه و مناقشات آن جا داده شود که عملا ارجاعات درست و دقیقی نمیدهد و ربط شان در نمیآید و به نظر میرسد برای آنکه موضع اجرا در جهت رضایت ممیزیها و خوشامد دستگاههای نظارتی حفظ شود، تقسیمبندی خیر و شر، ظالم و مظلوم، شمایل شیطانی و انسانی را ساخته و به اثر سنجاق میکند.
استفاده از اسامی تاریخی برای کاراکترها که به رویدادهای خاورمیانه مرتبط است، جایگاهی از نظر روایتی مستند و یا نزدیک به آن ندارد، اگرچه بهره از آنها که تصادفی هم نیست، استفاده ابزاری و ایدئولوژیکی آن را قویا میرساند.
«رئالیسم مصنوعی» اگر خودش را از بار الصاق شرپرستی و نژادپرستی رها کند که خواسته یا ناخواسته به گروهی از پیروان دینی و مذهبی تسری مییابد و جدای از نمادهایی که کاراکترهایش را به ملیتهایی طرفین منازعه شبیه میکند، میتواند به عنوان یک داستان با سویههای وحشت و جنایی مانند بچه رزماری ساخته پولانسکی، مطرح و منسجم باشد؛ اما ترفند سودجویانه با داعیه حمایت و اظهارنظر درباره یکی از پرمناقشهترین منازعات جهان واقع در خاورمیانه در شمایل داستانی عاشقانه و فانتزی، شترگاو پلنگی ساخته که هیچ کدام را به سرمنزل مقصود نمیرساند.
«رئالیسم مصنوعی» در چند لایه خود را گنجانده و شیوهای را اتخاذ کرده که ابعاد عقیدتی و محتوایی آن، در زیر لایهها قرارگرفته و کمتر به چشم بیاید اما قابل انتقال باشد.
آنقدر در یک پروسه پر زرق و برق، از موسیقی، ترانههای عربی، روابط عاشقانه و توان بازیگری خود را بزک کرده که نه تنها موضع ایدئولوژیکیاش کمتر به چشم بیاید بلکه حتی مبارزطلب، معترض و منتقد تلقی گردد و این باعث میشود متن و اجرا به کمال نرسیده و درعمل ناقص، ابتر و اخته بماند.
داستان از والتر روتشیلد آغاز میشود که از حزب کناره گرفته، دچار فقر و بیماری زمینگیری میشود؛ مری دختر بزرگ، خانهای بدون پنجره و مرموز را از صاحب خانهایی به نام آنتوان لاوی که با مادرش در طبقه بالا سکونت دارند، اجاره میکند. مادر خانواده به دلیل آنکه آوازهخوان بوده، توسط پدر بیرون انداخته شده و دختر کوچک مارتا، یاغی و دنبالروی او است. رومئو دوست و عاشق مریست که پس از آمدن به خانه جدید طرد میشود. لاوی آدمخوار و ذاتی شیطانی دارد، در معاملهای با روتشیلد، روح او را در قبال تصاحب دخترش مری برای ادامه نسل و فرزندآوری، میخرد و سلامتیاش را برمیگرداند. روتشلید دوباره به کار در مجلس و حزب فراخوانده میشود. مری در اثر تجاوز لاوی باردار شده و از رومئو طلب کمک میکند؛ اما برای آنکه هر مانعی حذف شود، رومئو نیز توسط اتحاد لاوی و روتشیلد، کشته میشود. فرزند مری از نسل شیطان زاده شده و این زنجیره شرارت و اهریمنی ادامه مییابد. این داستان در قالب منازعه خاورمیانه نمادسازی شده و ارائه میشود. طراحی تهویهای با پرههای بزرگ در انتهای سالن و سازهای آهنی بعنوان دو طبقه محل سکونت و موسیقی ریتمیک پرهیجانی که در بدو ورود پخش میشود، و بازی چشمگیر اسماعیل گرجی، از نکات برجسته اجرا است.
-------------------------------------
(این بخش در نسخه چاپی نیست:)
در لایههای زیرین کدهایی که توسط نویسنده و کارگردان در این روایت به مخاطب داده میشود، مری و خانوادهاش که گویش عربی داشته و مورد تجاوز قرارگرفته و معشوق است، به منزله سرزمینی اشغالشده و نماینده خیر و روشنی که در نهایت عاشق و فدایی او نیز قربانی دسیسهها میشود، بازگشایی شده و خانواده لاوی را با پوششی مشکی و بلند نزدیک به خاخامهای یهودی و ساکن طبقه فوقانی و از حیث جایگاه سلسله مراتبی بالاتر قرار دارد، آدمخوار، قاتل و متجاوز بوده، درمقابل آن، نماینده صهیونیسم نمادین کرده است. هرچند اسامی در واقعیت با ملیت دیگری باشند. اگرچه درباره فجایعی که بر سرمردمان فلسطین آمده، بحثی وجود ندارد اما این ترکیب دوگانهسازی خیر و شر طرح ایدئولوژی زیرلایهای است که نیازمند ارائه مستندات و شفافسازی در حوزه سیاسی است نه آنکه تعمیمپذیر به ملیتها و مذهب باشد و این خود باعث نکوهش نسبت به ملتهاییست که فارغ از سیاست و حکومتشان واجد هویت هستند.. این نوع اظهارنظر نه قادر است موضوع سیاسی هنرمند را بدرستی مشخص کند چرا که یکی به نعل و یکی به میخ زده و نه میتوان از آن چشمپوشی کرد. و کاملا به نظر میرسد نوعی طرح سفارششده در قالب یک داستان دلدادگی و موفیستوییست. اینکه نویسنده و کارگردان چه سودی از چنین اجرایی که اگر تنها اسامی کاراکترها و ترانههای عربی و پوششهای قومیتی حذف شود، از بار سیاسی تهی میشود، میبرند، جای پرسش دارد.
محمد برهمنی که به تازگی یکی از جنجالیترین رهبران چپگرای آمریکای لاتین را دستمایه متن و اجرای خود قرار داده و به آن پرداخته است، در تناقضی آشکار در نمایشی با این مضمون چه میکند؟
طرح زایش اسرائیل حاصل از تجاوز و یا همدستی قدرتها در سرکوب فلسطینییان، کشتار و خونریزی آنان، در حد یک اظهارنظر شخصی است و برای چنین ادعایی نیازمند مستندات و ادله تایید شده بینالمللیست. ژانه ژنه نمایشنامهنویس فرانسوی در دورههای متاخر کاری خود به اقلیتها و سرکوبشدگان از جمله مهاجران فرانسه و فلسطینیان پرداخت. شش ماه در اردوگاهی در فلسطین و حدود دوسال از نزدیک شاهد رخدادهای منطقه بود و سپس درباره آن کتاب نوشت.
هنرمند مبرا از مسئولیت نیست. به ویژه درباره آنچه به مخاطب خود ارائه میدهد. اگر قرار به تکرار همان نظر و ایدئولوژی بارها تکرارشده رسانهها و تریبونهای حکومتی باشد، دلیل تولید و پرداخت چنین اثری نصفو نیمه و با این هزینه و مجموعه چیست؟ اگر هیچ گوشه روشنگری و یا اطلاعاتی کافی ارائه نشود، اثر را فاقد هر گونه معیارهای معتبر فکری کرده و تنها تبدیل به یک نسخه تبلیغاتی میکند. وقایع محیط و جغرافیای زیستی که هنرهند هرروز با آن مواجهه است و حتی دردمندی بسیاری از هموطنانش را به عینه میبیند، در کدام الویت است که از قلم میافتد؟ و برای پناه بردن از شر سانسور به دو کشور دیگر پرداخته شود؟ آنچه ما از ایمان اسکندری میشناسیم تا کنون اثری اجتماعی که به اقلیتها و یا مسائل سیاسی و اجتماعی بطور روشن بپردازد نیست بنابراین «رئالیسم مصنوعی» را نمیتوان نمایندهای برای دغدغه و موضع این هنرمند نسبت به مسائل داخلی دانست.
نیلوفرثانی