این روزا که، تنها حسی که تو وجود همه مون قلیان می کنه... خشم و نفرت ه.... نفرت و خشم ه..... بیشتر این حرف صادق هدایت(در آخر کلامم میارم دُر گهربار صادق هدایت رو) رو می فهمم.... چراکه، این من «ندا نامی» که با شنیدن کوچک ترین ناسزا که حتی تو زمره ی فحش و ناسزا هم نمیتونستی حسابش کنی.... تمام صورتم سرخ می شد و آب می شدم و می رفتم تو زمین.....چه برسه به اینکه فحش بخوام بدم....الان حس دیگه ای رو دارم تحربه می کنم.....
تا دلتون بخواد فحش میدم.....نه از این فحش ها.... بلکه ازون فحش ها.... و نه تنها خجالت نمی کشم دیگه.... که کیف هم می کنم..... انگار بخشی از اون نفرت و خشم سرکوب شده رو از وجودم تُف می کنم بیرون .... تو صورت شون....چون واقعا کار دیگه ای جز نافرمانی های مدنی که هر روز داریم انحام میدیم ازم بر نمیاد.... و همین نافرمانی های مدنی هم حتی دیگه حالم رو خوب نمیکنه.....
بله.... واقعا.... بله... این جامعه ی بیمار و مریض.... با ما مردم این کار رو می کنه..... یا حداقل با من که این کار رو کرده......
من فحش میدم ...... پس هستم!
اینم از دُر گهربارِ صادق هدایت؛
فحش یکی از اصول تعادل آدمیزاد است. اگر فحش نباشد، بله، آدم دق میکند.
... دیدن ادامه ››
هر زبانی که فحش مند است، دق دل مردمش بیشتر است. از تعداد فحش و نوع فحش هر زبانی میشود از اوضاع مردمی که تو یک ناحیه هستند سر در آورد. رابطه ی بینشان را کشف کرد. زبان فارسی اگر هیچ نداشته باشد، فحش آبدار زیاد دارد.
ما که سر این ثروت عظیم نشسته ایم چرا ولخرجی نکنیم؟ هان دوست عزیز؟ شما را چه میشود؟ دیگر .ُ....س فحش را هم به ما نمیتوانی ببینی؟ بله! ایمایه اینجوری هستیم. میخوای بخوای، نمیخوای نخوای. موجودی هستیم فحش مند و تا دلمان میخواهد فحش ریخت و پاش میکنیم تا همه عبرت بگیرند.
لخت اول متن که دقیقا آسیب شناسی اجتماعی و فرهنگی خودِ خودِ ماست.....