"چقدر آرزوهات برآورده شده که دوباره آرزو میکنی؟"
من می خوام آرزو کنم که چراغ تئاتر روشن روشن تر باشه.
" آدمها فکر میکنند دیونه است... بابا، چرا فکر نمیکنند دل تنگه"
دلتنگ تئاتر بودم و دگرگونی و احوالی که که امشب با دیدن این کار تجربه کردم تو چندماه گذشته یخ زدگیم، گم کرده بودم.
متن و بازی شگفت انگیز بود. این مونولوگ جذاب رو حیفه از دست بدید و تو بی زمانی و بی مکانی غرق نشید...
ممنونم جناب مالکی... نفستون گرم و دستمریزاد!