در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال شیدا اسماعیلی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:34:30
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
"چقدر آرزوهات برآورده شده که دوباره آرزو میکنی؟"
من می خوام آرزو کنم که چراغ تئاتر روشن روشن تر باشه.

" آدمها فکر میکنند دیونه است... بابا، چرا فکر نمیکنند دل تنگه"
دلتنگ تئاتر بودم و دگرگونی و احوالی که که امشب با دیدن این کار تجربه کردم تو چندماه گذشته یخ زدگیم، گم کرده بودم.

متن و بازی شگفت انگیز بود. این مونولوگ جذاب رو حیفه از دست بدید و تو بی زمانی و بی مکانی غرق نشید...
ممنونم جناب مالکی... نفستون گرم و دستمریزاد!

کار عمیقی بود و از دیالوگها و بازیها لذت بردم. می خواستم بنویسم که دردناک بود و بغضهای کهنه حجیم در گلوی زنان و زمان، برایم اشک شد. یادم امد که آنچه اکنون در حال تجربه اش هستیم صحنه های پیوسته و کش داری ست که دیشب تنها روایتی از آن را دیدم. امیدوارم "تئاتر باز" های بیشتری این کار را که گویای زحمت بسیاری است که برایش کشیده شده، ببینند.
سپاس از همراهی و حمایت از هنر تاتر و نظر خوبتان🙏🎭
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عالی که تمدید کردید. امشب اجرا را دیدم، بسیار لذت بردم.
و دوباره خواهم دید.
امیدوارم مخاطبین بیشتر و علاقمندان تیاتر این کار را ببینند.

موسیقی و دکور و بازیها هماهنگی خوبی داشتند.
و به نظر زحمت زیادی کشیده شده بود. دمتون گرم برای عشقی که برای این کار گذاشتید.
شیدا عزیز سلام، سپاس از حضور و همراهی‌تون. خوشحالیم که نمایش مورد پسندتون واقع شد و از دیدنش لذت بردین. به امید دیدار مجدد شما.
۰۷ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

-چه تاریخی ست؟
چه ساعتی؟
چه دوره ای؟
-وقتی به تکرار آنچه که نسل بشر به یکدیگر تحمیل کرد، می اندیشم، کلمه تاریخ "معاصر" برایم بی ... دیدن ادامه ›› اعتبار می شود. تحمیلی ناگزیر، تکراری از سر انتخاب و چرخه ای باطل...
تاریخ، تاریخ است... سیال و پر از تکرار!
-آنچه در لوکیشن یک بیمارستان متروکه، در خیابان نوفل شاتو تماشا کردم، بسیار حجیم تر و سنگین تر از جمله پیش درآمد پرفورمنس "ژَستَن" بود.
این جمله:
"ما فقط توانستیم مرگ را آنقدر که رقت انگیزِ این زمانِ واقعی باشد، نشان دهیم"
-از دری سنگین و سیاه وارد ساختمانی شدم، سه طبقه مخروبه را دالان به دالان گشتم و "بی خود" از درِ سردخانه سابق بیمارستان خارج شدم.
صداها، عکسها، روایت ها، تراژدی، زخم، یادها، خاطره ها، تاریخ، تاریخ تلخِ معاصر... و سهم منی که جامانده ام، در دل این تاریخ!

"از دری سنگین و سیاه وارد ساختمانی شدم، سه طبقه مخروبه را دالان به دالان گشتم و "بی خود" از درِ سردخانه سابق بیمارستان خارج شدم."

دقیقا همچین حسی را تجربه کردم
۰۶ تیر ۱۴۰۱
آذین حجازی
"از دری سنگین و سیاه وارد ساختمانی شدم، سه طبقه مخروبه را دالان به دالان گشتم و "بی خود" از درِ سردخانه سابق بیمارستان خارج شدم." دقیقا همچین حسی را تجربه کردم
مرسی از پیشنهاد دیدن این نمایش
۰۹ تیر ۱۴۰۱
شیدا اسماعیلی
مرسی از پیشنهاد دیدن این نمایش
خوشحالم که دوست داشتید
۰۹ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کار روان، دوست داشتنی و خلاق بود با حداقل امکانات و آنچه در بومی سازی نمایشنامه به کار بسته شده بود خوب جا افتاده بود.
فضای شلوغی که گمت نمیکرد و دیالوگهایی که روشون متمرکز میشدی.
دستتون درد نکنه. جز کارهای دلچسبی بود که دیدم
آزاده عبدالهی، simoolak، Fanaa و رضا این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید