منو میشناسی ... من ... من خیلی وقته که دیگه «من» نیستم ...
تئاتر بی چیز قرار نیست همیشه و همه جا به معنای واقعی بی چیز باشد ، لازم هم نیست زرق و برق اضافی و غیراضافی داشته تا بتواند جایگاه خود را در دل مخاطبان محکم کرده و هویت خود را فریاد بزند ، هویتی که هر اجرایی به دنبال آن است: مرا ببینید! مرا بشنوید! مرا لمس کنید! مرا به یاد بیاورید! من حاصل یک اتفاق نه چندان ساده و نه چندان پیچیده از تراوشات خالقانم هستم!
گاهی پیش می آید که بی چیزترین اجرای بدست آمده بیشتر از همیشهی خود باچیز است ... نگاه ها، احساسات، رنگ ها ، سرکشی ها ، خشم ها ... آشوب ها ... چشم ها ... چشم ها ... چشم ها
اجرای امیر سفیری اینگونه عرض اندام خود را به ما نشان میدهد ، دیبا سمن نیز بر روی صحنه رقص غریبی که برای عده از ما ممکن است غریب باشد و برای عده ای دیگر قریب ، انجام میدهد. گاهی پای هر دو لغزشی هایی دارد اما جای پا محکم است تا پارادوکس هویت و بی هویتی خود را بیشتر از گذشته در محکمهی ذهن های ما فریاد بزنند و این ملغمهی خوش آب و رنگ بی چیز ، یکی از باچیزترین جلوه های هنری برای اکثر قریب به اتفاق مخاطبان است.
منو میشناسی ... من خیلی وقته نیستم ...
نمره من: ۳ از ۵