سلام و احترام
انتخاب محملی مانند غائلهی بوسنی جهت بستر انتقال مفهوم، قابل ستایش و ارزشمند است، خاصه برای نسل ما که حتی همان تصاویر سیاه سفید
... دیدن ادامه ››
تلوزیونهای قدیمی را هم ندیده و بسا چیزی هم از آن نشنیده؛ یک فضای بکر برای جریانِ داستان. این انتخاب به موازات ارزشمند بودن، حساسیت خاصی هم به دنبال دارد. شاید بسیاری از حاضران آرامسایشگاه [تماشاگران]، اولین تصاویر از جنگ بوسنی را میبینند و به قول معروف اولینها...
در جنگ بوسنی، مسئله دین و ایدئولوژی بود؛ مردها جنگجو نبودند، مرد رزم نبودند، فراری بودند، در فرار کشته میشدند و هنوز هم تکهتکه از زیرخاک بیرون میآیند و هر ساله عزیزِ مادری و همسری و فرزندی، تکههایش جمع شده و به خاک سپرده میشود. مردها در این جنگ به اندازه زنها مظلوم بودهاند و این، در سراسر اجرا جایی نداشت و مردِ دورا، با پنج گلوله، سریع و احتمالا بدون درد کشته شد... خبری از کارخانهباتریسازی نبود!
البته ملتفت محوریت داستان بودم، بوسنی صرفاً از آنجاهایی بود که خاکش به بذر خبیث تجاوز، اجازهی رشد و نمو داده بود و روح لطیف زنانش را بازیچهی کلیدواژهی قدرت کرده بود؛ مثل افغانستان و عراق و اوکراین و حتی ایران... و نفرین بر جنگ! این نقد هم صرفا بابت رسالتی که بر دوش تنهایی... حس کردم، بیان کردم.
-----
سجاد افشاریان قابلیت جریانسازی زیادی روی صحنه دارد، دقیق است و به نظرم کمی وسواسی و همین است که کارهای او را خاص میکند. متن، صدا، نور، میزانسن و بازیها سرجایش بود. تعامل با تماشاگر در شب شانزدهم مهرماه بیش از حد بود و همین مسئله جسارت او را زیاد کرده بود؛ بماند که ما هم آدمهای بیقراری هستیم!
بازی خانم اسدی حقیقتا درخشان بود و به نظرم پیشران اجرا بود. به شخصه بازی آقای افشاریان را هم میپسندم؛ هرچند غالباً همان علیِ بکتوو بلک هستند.
-----
در نهایت، از تماشای این اثر راضی هستم و قدردان زحمات تیم اجرا هستم.