در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | امیررضا محمودزاده ثاقب درباره نمایش انسان/اسب، پنجاه/پنجاه: لایه‌ی نخست این نمایشنامه درباره‌ی حکومتی است که برای حفظ قدرت خود، مر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:43:39
لایه‌ی نخست این نمایشنامه درباره‌ی حکومتی است که برای حفظ قدرت خود، مردم را به جان هم می‌اندازد و آن‌ها را به دو دسته‌ی کله‌گرد (احتمالاً نماد ... دیدن ادامه ›› آلمانی‌های زمان آلمان نازی) و کله‌تیز (احتمالاً نماد غیرآلمانی‌ها نظیر یهودی‌ها) تقسیم می‌کند.
بخشی از نمایشنامه برشت که در نمایشنامه‌ی کنونی هم آمده بود درباره‌ی دختری فقیر به نام نانا است که در ازای رابطه‌ی ارباب نسبتاً ثروتمندش (امانوئل دو گوتسمان) با او، از او می‌خواهد تا بهره‌ی مالکانه‌ی پدرش را برای دو سال به او ببخشد. زمانی که ارباب قبول نمی‌کند، نانا با استفاده از برتری کله‌گرد بودنش (احتمالاً تمثیل آلمانی بودن) بر ارباب کلّه‌تیز (تمثیلی از یهودی بودن در آلمان نازی)، او را به زندان می‌اندازد و حکم اعدام برایش می‌تراشد؛ هرچند شواهد طوری است که گویی نانا با رضایت تن به رابطه داده بود و تجاوزی در کار نبوده است.
لایه‌های دیگر نمایش حاضر که ابداع نویسندگان نمایش حاضر است، راجع به اردوگاهی است که در آن گروهی از بازیگران و هنرمندانی که زمانی هنر غیرقانونی (از نظر حکومت فاشیست) روی پرده می‌بردند، شکنجه می‌شوند و بدون آن که به آن‌ها اجازه‌ی خواب و خوراک کافی داده شود، آن‌ها را مجبور به بازی نمایش‌هایی حکومتی در اردوگاه می‌کنند، با این امید که فرضاً چند روزی بیشتر زنده بمانند. در دنیایی که هیچ امیدی نیست، بازیگران برای آن که نمیرند، نمایش‌هایی را زیر شکنجه اجرا می‌کنند تا چند روز بیشتر زنده بمانند و هر لحظه بمیرند.
در لایه‌ای دیگر، دو تن از کسانی که موفّق به فرار از اردوگاه شده بودند، در زمان حاضر ظهور می‌کنند و به مرور خاطرات دردناک خود می‌پردازند که هرگز آن‌ها را رها نمی‌کند. در واقع نمایش از این لایه به لایه‌ی قبلی مکرراً فلش‌بک می‌زند. نمایش اردوگاه که مخاطب می‌بیند، همان کابوس مرور خاطرات این دو بازمانده است.
هماهنگی تیم نمایش بسیار عالی بود؛ موسیقی و صداها به خوبی هماهنگ با نورپردازی و اجراهای بازیگران بودند؛ بالأخص از این نظر که هماهنگی این سه عنصر در بخش اعظمی از نمایش رکن کلیدی را داشت. همچنین، استفاده‌ی بهینه از دکوراسیون (سکوها، اتاق‌های شیشه‌ای که گاه مات و گاه نیمه‌شفاف بودند) من‌جمله در سکانس‌های حمام، اتاق گاز، فشرده شدن زندانیان میان دو دیوار شیشه‌ای و دادگاه، بسیار مطلوب بود.
صدای بازیگران، بالأخص در سکانس‌هایی که نیاز به آوازخوانی، فریاد زدن یا کشیدن صدا دارد، دارای کیفیت عالی و مطلوبی بود. همچنین این نکته قابل ذکر است که طراحی صحنه و طراحی لباس‌ها و گریم بازیگران بسیار عالی بود؛ می‌شد مرگ، ترس و اوج بدبختی و بی‌خوابی را در آن چهره‌ها دید. نورپردازی این نمایش کاری بسیار سخت بود و این که این تیم توانست از چنین امکاناتی به این شکل عالی استفاده کند، شایسته‌ی تقدیر بسیار است.
همچنین استفاده از لایه‌های متعدّد داستانی (دو بازمانده‌ی مراجعه‌کننده به موزه، زندانیان اردوگاه، نمایش اجراشده توسّط زندانیان اردوگاه) توسّط نویسندگان و همگام کردن پرش میان خطوط با نورپردازی و صداپردازی نقطه قوت بزرگی برای این نمایش بود. در این نمایش، استفاده از اصوات و نورهای ناگهانی، به بهترین شکل ممکن بود.
به نظرم عدم برخاستن بازیگران مرده برای تعظیم پس از پایان نمایش، نکته‌ی مثبتی بود؛ چرا که موجب می‌شد تا اثرگذاری نمایش پایدار بماند و مخاطب آن را صرفاً یک نمایش نبیند؛ بلکه چون صحنه‌ای حقیقی که جلوی چشمانش به وقوع پیوسته ببیند که حتّی پس از پایان نمایش هم همچنان باقی است.
می‌توانم بگویم که این اجرا بهترین اجرایی بود که تا کنون دیده‌ام؛ این نمایش نشان داد که اجرای یک نمایشنامه تا چه حد می‌تواند به قدرت کارگردان بستگی داشته باشد و آن که نمایش برابر با نمایشنامه نیست. به نظر من، این نمایش هم از نظر محتوا و هم از نظر فرم، بسیار عالی و در کلاس جهانی بود. این نمایش برخلاف عمده‌ی نمایش‌ها، صرفاً به چند عنصر معدود بسنده نکرده بود و برای مثال صرفاً به دیالوگ وابسته نبود یا صرفاً از حرکات اجرایی بی‌معنا و بدون پیام و مفهوم تشکیل نشده بود؛ بلکه بسیاری از عناصر اجرا در این نمایش به خوبی و در ترکیبی مؤثر دیده می‌شدند. در یک کلام، این نمایش بسیار جان‌دار و پرجنب‌وجوش و مؤثر بود.
من به این نمایش از 5 نمره، 10 نمره می‌دهم؛ چرا که فراتر از سطح نمایش‌ها و نمایشنامه‌های پیشینی بود که دیده یا خوانده بودم.
شرح خوبی بود از نمایش، اما چه ارتباطی بین این 3 روایت پیدا کردید؟
۱۳ آبان ۱۴۰۲
سید حسام حجازیان
شرح خوبی بود از نمایش، اما چه ارتباطی بین این 3 روایت پیدا کردید؟
روایت نخست به مکانیسم طرد کله‌تیز‌ها در جامعه‌ای با حکومت مبتنی بر برتری نژادی می‌پردازد که با پیشروی داستان متوجه می‌شویم همه‌ی گروه‌های نژادی را به سخره گرفته است و نه کله‌گردها برایش مهم است، نه کله‌تیزها.
روایت دوم، زندگی زندانیان تحت شکنجه و اجرای نمایش توسط آن‌ها در اردوگاه حکومتی نظیر حکومت پیشین را نشان می‌دهد؛ در حقیقت، بازیگران که پیش‌تر نمایش‌های غیرحکومتی اجرا می‌کردند، اکنون مجبورند به اجرای نمایش‌هایی (نظیر روایت اول) تن بدهند که مطلوب حکومت هستند.
روایت سوم هم به این نکته می‌پردازد که حتی دهه‌ها پس از ماجرای پیشین، بازماندگان آن اردوگاه وحشت، همچنان در کابوس خاطرات آن زندگی می‌کنند و نمی‌توانند رنج خود و هم‌قطارانشان را فراموش کنند.
۱۳ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید