یادداشتی درباره نمایش «وقتی آنقدری که باید همدیگر را زجر دادهایم»
روزنامه توسعه ایران- ۵شنبه- ۱۴۰۲/۱۰/۱۴
به قلم: محمدحسن خدایی
تجربه فرمهای نابهنگام تئاتری
با نگاهی به آثاری که این شبها در سالنهای نمایش کلانشهر تهران بر صحنه است، میتوان میل به تجربهگرایی را در بعضی گروههای اجرایی مشاهده
... دیدن ادامه ››
کرد. نوعی فراتر رفتن از فرمهای تجربهشده و تمنای مواجهه با مخاطرات فضاهای نامکشوف اجرایی. در این مسیر پر فراز و نشیب، بیشک احتمال خطا و شکست بیش از کامیابی است اما با تمامی این مسائل، همچنان بارقههایی از امید بر ما میتابد و دلگرممان میکند. تئاتر این روزها سرگردان است و بعد از حوادث سیاسی پاییز 1401 بیش از گذشته با بحران بازنمایی واقعیت روبرو است و در نتیجه میبایست فرمهای اجرایی خویش را از نو ابداع کند. بدنهایی که در پی عاملیت سیاسی هستند و به راحتی تن به انقیاد نظم نمادین نمیدهند. تئاتر این روزها اگر دست به آفرینش فرمهای نوین و رادیکال نزند به طور حتم پدیدهای است محافظهکارانه در خدمت بازتولید روال عادی امور. به میانجی فرمهای نابهنگام و خلاقانه و رادیکال است که میتوان «امر نو» را به انتظار نشست و از «حقیقت» سخن گفت. ایده «تدوام و گسست» یکی از پرسشهای مطرح در زمانهای است که امور فرهنگی فاقد سنت شده و شجاعت گسست از میراث گذشته به امری کمیاب بدل گشته است. دیالکتیک تداوم و گسست، همچنان مسئله دیروز و امروز و فردای ما خواهد بود.
وقتی آن قدری که باید هم را زجر دادهایم
مجتبی جدی در مقام کارگردان این شبها خوانشی کمابیش وفادارانه از متن مارتین کریمپ در سالن انتظامی خانه هنرمندان به صحنه آورده است. با آنکه متن نمایشنامه به لحاظ محدودیتهای زمانی، کوتاه شده، اما کلیت ماجرا چندان تغییر نکرده و توانسته رابطه پرتنش زن و مرد نمایشنامه را انتقال دهد. مارتین کریمپ با نگاهی به رمان «پاملا» نوشته ساموئل ریچارسون، مولفههایی چون عشق، مالکیت، فرادستی و فرودستی در یک رابطه انسانی به میانجی طبقه اجتماعی و جنسیت را روایت میکند. گویی زن و مرد نمایشنامه مارتین کریمپ برای آزار دادن یکدیگر، میبایست به عشق متوسل شده و به تدریج از نظر عاطفی وابسته همدیگر شوند.
مجتبی جدی در این اجرا، از زیباشناسی قبلی خویش در تولید تئاتر تا حدودی فاصله گرفته و با استفاده از تکنولوژی تصویر، صحنه را چنان تدارک کرده که همه چیز «وانموده» و «دستکاریشده» به نظر آید. بازیگران مقابل دوربین و چشم تماشاگران بازی میکنند. تا به انتها معلوم نمیشود برای کدام یک مشغول بازی کردن شدهاند. در این فضای دوپاره، تماشاگران هم میبایست تصمیم بگیرد به تماشای کدام یک بنشیند: بدن بازیگران یا تصاویر این بدنها را بر مانیتورهای صحنه. در طول اجرا، کارگردان نمایش، پایی درون صحنه و پایی در بیرون آن دارد. او به فراخور اجرا، بدل به یکی از اجراگران شده و همچنین در مقام کارگردان گروه اجرایی را هدایت میکند. بنابراین در دقایقی از اجرا، کارگردان فرادستانه در صحنه حضور پیدا کرده و فیالمثل جایگاه دوربین فیلمبرداری و بازیگران را تعیین میکند. رویکردی هوشمندانه علیه اقتدارگرایی بازیگر مرد در قبال بازیگر زن که در ادامه به شکل متناقضنمایی، موقعیت فرادستی را به جایگاه نمادین کارگردان میبخشاید. البته نباید از یاد برد که جنگی پنهان بر سر هژمونیک شدن نیروهای درگیر در صحنه در جریان است. در این نبرد طولانی، برنده نهایی وجود ندارد بلکه سیالیت و جابجایی مدام است که به وقوع میپیوندد و تنش همیشگی مابین واقعیت و تصویر را از نو متعین میکند.
نمایش «وقتی آن قدری که باید هم را زجر دادهایم» تجربهای جسورانه از کارگردانی است که بیش از این نشان داده به ریتمهای کند و فضاهای کنترلشده از نظر احساسی گرایش دارد. حال این استراتژی کنار گذاشته شده و شکل تازهای از سیاست بازنمایی بکار گرفته شده که مبتنی است بر دیالکتیک بدن و تصویر. البته جهان مارتین کریمپ هم در این تغییر بیتاثیر نبوده که خود از پیشگامان جریان تئاتر تهاجمی انگلستان است و در پی یافتن فرمهای رادیکال اجرایی. ترکیب تئاتر تهاجمی مارتین کریمپ تهاجمی با خونسردی مجتبی جدی، تئاتری شده تماشایی که بیش از آنکه رنگ و بوی غربی داشته باشد بازتابی از ایران مدرن امروز است. نازنین حشمدار در نقش زن یا همان پاملا، فراتر از انتظار است. گو اینکه پوریا شکیبایی هم کمابیش خوب ظاهر شده اما شاید چندان مناسب این نقش نبوده باشد.