داستان دست و پا زدن عدهای هنرور که نماد قشر ضعیف جامعه بودند برای رسیدن به عرشه کشتی نوح، عرشهای که نماد طبقات بالای اجتماعی است و جایگاه بزرگان و نقش اولیها و راهیابی به آن یعنی صعود، پیشرفت و در نهایت دیده شدن، اما "بودن" روی این عرشه مصائب خاص خود را میطلبد. شاید در انتها بتوان به تصمیم ملیحه حق داد و یا حتی واکنش هیجانی و عصبی جمال زیرا در این دنیا گویا تصمیمگیرنده رویِ عرشهایها هستند و بقیه مجبور به اطاعت.
دکور کاملا حق مطلب را ادا کرد، کانکسی پر از لباس و وسایل ساخت فیلم که ماجرا در همانجا اتفاق میاوفتاد. بازی میلاد معیری دقیقا همان تب و تابهای هنروری را نشان میداد که از هیچ کاری برای بازیگر شدن و دیالوگ داشتن دریغ نمیکرد. آذین نظری و مهدی یگانه نیز اجرای درستی از حسادت، عشق، مهر و خشم را داشتند.