خب... من مدتهاس هوسِ دیدنِ یه کار شبیه به "آشپزخانه/حسن معجونی" و هوسِ یه مازیار سیدیِ آشپزخانه رو دارم... که با توجه به حضورِ مازیار
... دیدن ادامه ››
سیدی و خلاصهی کار، فکر میکردم این اجرا میتونه توقعم رو برآورده کنه... ولی متاسفانه اونجوری که باید و شاید، این اتفاق نیفتاد.
کلیتِ کار برای من راضیکننده بود "اما" از تمامِ پتانسیلِ موجود -چه در مورد متن و چه در مورد اجرا- استفاده نشده بود.
موضوع رو دوست داشتم "اما" متن جا داشت پرکششتر و پختهتر باشه.
گروهِ بازیگران هم همه آدمای کاربلدی هستن "اما" برای من به جز خسرو پسیانی و رضا بابکِ عزیز، بقیهی بازیها معمولی و کمجون بود.
استفاده از هاش-اف هم که همیشه توذوقزنندهترین قسمتِ هر اجراس... با اینکه توی این کار هاش-اف کارکردِ بیشتری به جز رسوندنِ صدا به تماشاگر داره، ولی وقتی منبعِ صدا ثابت و بازیگر در حالِ حرکته، بُعدِ صدا از بین میره و بعضی قسمتها گنگ میشه و متوجهِ بعضی اتفاقات نمیشی؛ و در درجهی دوم هم، هاش-اف باعث میشه بازیگر از تمامِ قدرتِ صداش استفاده نکنه و بازیها "سینمایی" بشه که برای من این بزرگترین نقطهضعفِ اجرا بود.
اما
طراحی صحنه رو بسیار پسندیدم... مخصوصاً در مقایسه با خیلی از اجراهای جدید که طراحی صحنه از اولویتهای آخرشونه.
پادکستِ جمیلا جمیری رو هم دوست داشتم، اگه لینک بدین کامل گوش کنم ممنون میشم 😁
و جذابترین اتفاقِ اجرا برام این بود که اگه تا حالا منتظرِ یه تئاترِ جدید از مازیار سیدی بودم، از الان به بعد دیگه منتظرِ کنسرتِ دو نفرهی مازیار سیدی و خسرو پسیانی خواهم ماند... یعنی واقعاً کلِ تئاتر برام یه طرف بود، بخشِ موزیک زنده یه طرف دیگه.
.
.
.
"عبدو" و عبدوها از سختترین آدمهایی هستن که تا حالا دیدم.
آدمایی که نمیدونی بد هستن یا خوب... نمیدونی دوستشون داری یا نه... نمیدونی بودنت کمکشون میکنه یا آزارشون میده...
شاید "عبدو"ها با محبت شفا بگیرن...
شایدم فقط تو رو بیمار کنن.
.
.
.