ادامه نقد....
میدان برخورد نظامهای دلالتی
نمایش «شکستن امواج» را میتوان از منظر نشانهشناسی فرهنگی بهمثابه میدان برخورد نظامهای دلالتی متکثر تحلیل کرد؛ جایی که سه نظام ارتباطی -زبان گفتاری، زبان اشاره و زبان نوشتاری (زیرنویس و پروژکشن)- در کنار هم قرار میگیرند و سه سطح متفاوت از تولید معنا را شکل میدهند. حتی عنوان «شکستن امواج» خود یک نشانهی چندلایه است. امواج در اینجا استعارهای از فشارهای اجتماعی و زبانیاند که مدام بر ساحل زندگی نیلی فرود میآیند.
علاوهبراین، اگر از منظر دریدایی به «شکستن امواج» نگاه کنیم، با جابهجایی و واژگونی دوگانههای تثبیتشده مواجه میشویم. این نمایش، روابط
... دیدن ادامه ››
متضاد را به سطح میآورد و نشان میدهد که هیچ دوگانهای پایدار نیست:
۱. مرکز/حاشیه: خانوادهای که با زبان گفتاری ارتباط برقرار میکند در مرکز قرار دارد، درحالیکه نیلی (دختر ناشنوا) به حاشیه رانده میشود. این وضعیت به دوگانهی مشروعیت گفتار/نامشروعیت اشاره نیز گره خورده است.
۲. مشروعیت روشنفکری/نامشروعیت مردم عادی: پدر و مادر استاد دانشگاهاند و خود را حامل حقیقت میدانند، اما نظر دیگران را حذف میکنند. در اینجا روشنفکری بهعنوان زبان قدرت عمل میکند.
۳. مشروعیت لذتگرایی مردانه/نامشروعیت لذتگرایی زنانه: رابطهی رزا با پیرمردی شصتساله «نامشروع» معرفی میشود، درحالیکه همین نوع رابطه پیشتر برای پدر و مادر او رخ داده است؛ مادر خانواده، دانشجوی پدر بوده و فاصلهی سنی آنها بسیار زیاد است. این تناقض، نشاندهندهی بازتولید تبعیض جنسیتی در قالب مشروعیتهای فرهنگی است.
نتیجهگیری: فروپاشی قبیله
«شکستن امواج» را میتوان بازآفرینیای دانست که بحران تعصب اجتماعی، خودشیفتگی زبانی و فروپاشی خانوادگی را در بستر ایرانی بازتاب میدهد و نشان میدهد چگونه حاشیه میتواند مرکز را به چالش بکشد. این اثر، با جابهجایی شخصیتها و بازتعریف موقعیتها، پرسشهای بنیادین نینا رِین دربارهی زبان و هویت را به زمینهای بومی منتقل کرده و از خلال آن، سازوکارهای قدرت و طرد را آشکار ساخته است.
خانواده دیگر یک واحد خصوصی و بسته نیست؛ بلکه استعارهای از «قبیله» است، همان مفهومی که رِین در متن اصلی طرح کرده بود. پدر و مادر روشنفکر، فرزندان سرکش و بهویژه دختر ناشنوا، همگی نشان میدهند که زبان مشترک از دست رفته و هیچ توافقی بر سر حقیقت وجود ندارد.
البته باید اذعان کرد که برخی بازیها و بهویژه کارگردانی، از متن جلوتر حرکت میکنند. متن اقتباسی در مواردی نمیتواند انتقاداتی را که مطرح میکند بهطور دراماتیک بپروراند و گاه با رویکردی سطحی از آنها عبور میکند؛ نمونهی بارز آن، اشارهی کوتاه و کمعمق به شغل «بلاگری» رزا است. بااینحال، اجرا توانسته لحظهای را به تصویر بکشد که زبان به میدان اصلی قدرت و مقاومت بدل میشود.
از سوی دیگر، اریکا فیشر-لیشته اعتقاد دارد که در دراماتورژی معاصر، دو پارادایم جدید شکل گرفته که در یکی متن قربانی میشود و در دیگری متن تبدیل به یک کار جمعی بازیمحور میشود؛ اما هیچ کدام از این پارادایمهای جدید دراماتورژی در متن ارژنگ طالبی نژاد دیده نمیشود.
در نهایت، «شکستن امواج» نه تنها بازنمایی بحران زبان و قدرت در خانواده، بلکه نمونهای قابلتوجه از کارگردانی است که توانسته متن را به اجرا بدل کند و اجرا را به نقدی فرهنگی ارتقا دهد