روییدن گل های نفرت
بخش قابل توجهی از جذابیت نمایش "مرد بالشی" در موضوع و داستان تازه، هولناک و جهان هراس آلودی است که این چنین تلخ و تکان دهنده مقابل دیدگان مخاطب قرار میدهد. انتخاب متنی این قدر بکر هوشمندانه بوده و یعقوبی تلاش کرده بی آنکه دخل و تصرف فراوانی در اجرا داشته باشد، قصه را سرراست و بدون لکنت تعریف کند.
ماجرای زندگی اندوهناک کاتوریان (احمد مهرانفر) و پایان تراژیک سرنوشت او و مایکل (علی سرابی) به عنوان قربانیان خشونت تماشاگر را درگیر می کند. قصه پرتعلیق است و نویسنده از همه امتیازهای این تازگی و موقعیت هایی که برای فضاسازی و ایجاد اضطراب فراهم می کند، استفاده کرده است.
صحنه آغازین و مواجهه تماشاگر با دو مامور و کاتوریان، این موقعیت را به ذهن متبادر می کند که کاتوریان نگون بخت به دلایل سیاسی و اختناق دستگیر شده و دو مامور بداخلاق و خشن قرار است این نویسنده خلاق را به جرم اشاره های سیاسیاش نابود کنند. اما روند داستان شوکه کننده است.
مایکل معصومیتی
... دیدن ادامه ››
ویران شده را به تماشا می گذارد. قاتلی زنجیره ای که لذت بازآفرینی قصه را به شکلی مازوخیستی تجربه کرده. نویسنده تصویر آشنای چنین کودکانی را که معمولا در آثار هنری پاک و بیگناه تصویر می شوند میشکند و از این قربانی خشم، کینه و جنون قاتلی غریب می سازد.
"مرد بالشی" روایتی تو در تو دارد، به جز قصه مایکل و کاتوریان، چند قصه توسط کاتوریان روایت میشود که تکان دهنده اند و عمق نگاه تلخ این نویسنده را که در فضایی مرگ بار رشد کرده و تربیت شده نشان می دهند، قصه خوک سبز، دختر مصلوب، مرد بالشی و ...
وجوهی تاریک از دنیایی را ترسیم می کنند که کاتوریان می شناسد. او به عنوان قربانی خشونت دنیای آرام و شاد را نمیشناسد. شیوه سختی که پدر و مادر برای او و مایکل انتخاب کردهاند باعث شده هر یک به شکلی امکان زندگی کردن به شکل ساده و مرسوم را از دست بدهند.
این قصههای فرعی از جمله قصه مربوط به فرزند توپولسکی (پیام دهکردی) و پدر دستیارش اریئل (نوید محمدزاده) ریشه های به قهقهرا رفتن یک جامعه را نشان می دهد. جامعه ای که مانند قصه های کاتوریان به یک پایان خوش نیازمند است. تلاش کاتوریان برای حفظ قصه هایش و قولی که الییر برای بایگانی آنها می دهد می تواند آخرین تلاشهای یک هنرمند برای جاودانه شدن باشد. این تناقض برای بقا و حفظ هنر در نویسنده از بخش های جذاب قصه است.
بخش بازیگری "مرد بالشی" مانند بیشتر نمایشهای یعقوبی قابل توجه است. احمد مهرانفر با انعطاف و در یک بازی درونی ترس، مهر و اندوه کاتوریان را ترسیم میکند. تسلطش روی متن و درگیر شدنش با نقش کمک کرده استیصال و خشونت سرکوب شده نویسنده را به خوبی منتقل کند. پیام دهکردی از نقشهای قبلیاش فاصله گرفته، استفاده ای که این بار از صدایش کرده در راستای نقش است و این فرصت را به تماشاگر می دهد که شخصیت درهم ریخته و پریشان توپولسکی را ببیند بی آنکه صدای گرم بازیگر او را جادو کند.
نوید محمدزاده پرانرژی است و از آن دست بازیگرانی که روی صحنه با برونگرایی مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد، جذابیت تبدیل شدن به یک ستاره تمام و کمال را در تئاتر دارد و می تواند سیمای قهرمانهای عاصی و تلخ را به شکلی باورپذیر هرچند گاه توام با اغراقی دلنشین جان ببخشد. شاید تنها بازیگری که در "مرد بالشی" در جای خود نیست، علی سرابی است. باید پذیرفت حتی بازیگر درجه یکی مثل او هم مناسب هر نقشی نیست. سرابی مثل هر بازیگر دیگری ویژگیهای ظاهری و شخصیتی خود را روی صحنه می آورد، شیک بودن، موقر بودن و آراستگی ذاتی او برای نقشی با مختصات مایکل مناسب نیست. و این نقش دشوار با همه جذابیتش همانی نیست که باید باشد.
نکته دیگری که میشود درباره "مرد بالشی" گفت رویکرد طنازانه یعقوبی است. او درام نویسی است که ترکیب طنز و موقعیت های جدی را دوست دارد، در تلخ ترین نمایشنامه هایش با استفاده از طنز، حلاوت ایجاد می کند و نگاه طنازانه اش به زندگی و روابط انسانی تلطیف کننده جدیتی است که در پس آثارش می توان دید، اما در "مرد بالشی" بعضی موقعیت ها که به خنده تماشاگر منجر می شود می توانست وجود نداشته باشد، بعضی حرکات مایکل، یا بعضی دیالوگ های او و دو مامور پلیس، فضای هولناک نمایش را کمرنگ میکند و اثر تلخی موقعیت را برای مخاطب کاهش می دهد.
علاقه به یک هنرمند گاهی به محدود کردن او از سوی دوستدارانش میانجامد، بسیاری از ما که با آثار یعقوبی زندگی کرده ایم شاید بیشتر بپسندیم نویسنده و کارگردان محبوبمان به سراغ درامهای زن و شوهری برود و در فضایی سرشار از طنز واقعیتی را برایمان ترسیم کند که شبیه روزگارمان است، اما هنرمند حق دارد با ورود به عرصههای تازه دغدغههایش را تعریف کند و به دنبال ترسیم جهانی باشد که درک میکند.
"مرد بالشی" حرکتی تازه در کارنامه یکی از بهترین کارگردانان تئاتر، نمایشی متفاوت و دریادماندنی است. نمایشی در تقبیح دنیای بدون عشق، بدون کودکان، دنیای بدون قصه و روایت که روایتگری و داستانگویی خود بخشی از زندگی و لذتهای آن است. فاصله گرفتن از دنیای رویاها و افسانهها است که روزگار را این چنین تلخ کرده است، به همین دلیل است که باقی ماندن داستانهای کاتوریان نوعی پایان خوش برای این نمایش محسوب میشود.
منبع:خبر گزاری هنر ایران