ابرو بادو مه و خورشیدو فلک یار بودن دیشب با ما که تونستیم بازی خانم توسلی و آقای سرابی رو بدون هیچ فاصله ای ببینیم اما چه بسا این نزدیکی مشکلاتی رو به همراه داشت ازجمله شکم گرسنه ماوووو بوی خوش نیمرو با بربری..خرمالوی رسیده و هوس ناتمام ...حالا از اونا گذشته حس انسان دوستی من که وقتی آقای سرابی خورد زمین می خواستم بپرم بلندش کنم خلاصه فهمیدم برای نشستن رو صندلی ویژه تو این سالن خیلی بی جمبه هستم ...میدونید چی کلا نمی تونم بگم خیلی عالی بود اما چیزی که دوست داشتم این بود که همه عوامل سازنده تونستن چند دقیقه ای سردر گمم کنن تا داستان دستم بیاد ..بعدم که خوب بازیگرارو دوست داشتم اما داستان یه خورده کند پیش میرفت که برای من ملال آور بود و چون کلا ادمی هستم که از این دسته ارتباطات بیزارم تو روند داستان هی امیدوار بودم اینا همو ببینن و از هم خوششون بیاد ولی امان از اون پایان تلخ.....