در جدال با خویشتن ،
چه جانکاه است و سهمگین !
در میانه نشستن ،
در جنگی همیشگی ، در ستیزی ستیهنده،
در نبردی بی پایان ...
و من ،
این جدال کشنده و لجوج را چگونه تاب آورده ام ،
بر درگاه زندگی خویش ؟
چیست این جامه سخت جانی ، بر قامت این خسته جان؟
در نشیب های تند تا فرازهای ناساز و پای انداز
تو بگو !
تو
... دیدن ادامه ››
بگو چه بوده است در این کوله بار تهی پنهان؟
جز مهری اهورایی ، جز آرزوی رهایی.
پس بیا ،
بیا و رهایم مساز ،که پایبند تو بودن مرا معنای رهایی ست.
که حتا در تنهاترین گاهان خویش نیز ،
لحظه ای درنگ نگاهت را بر آستان سرنوشت خویش باور نکرده ام.
باور کن!