مینویسم از مانستر ، نمایش ابزوردی که از لحظه شروع نمایش تا پایان چشم من را به صحنه دوخته بود
کاری به کارگردانی کوروش شاهونه ، با نگاهی جذاب به زندگی مادر و پدری که فرزندشان را از دست داده اند ، خانواده ای پر از عشق و محبت به یک دیگر که بسیار زیبا در شخصیت پردازی آن ها گنجانده شده بود
قهرمان قصه مادر پدری هستند که مخاطب کاملا با ان ها هم ذات پنداری میکند و عمیقا تجربه از دست دادن فرزند را میچشد و حس میکند ، کنش اصلی قصه زمانی اتفاق می افتد که یوتا در مطب خانم مدیسون دستش را با عروسک ایزابلا و جاناتان که ان را به عنوان فرزندشان پذیرفته اند ، تمیز میکند که فکر میکنم این کنش میتوانست قوی تر باشد تا قصه را باور پذیرتر کند ، البته لازم به ذکر است که ما با دو بیمار اسکیزوفرنی و عقب افتاده ذهنی رو به رو هستیم که این موضوع می تواند توجیه خوبی برای مناسب بود این کنش باشد. نقطه منفی دیگری که میتوان به ان در متن اشاره کرد صدای مردی است که اول نمایش تماس میگیرد و کارکتر هارو غیر مستقیم معرفی میکند ، فکر میکنم این بخش کاملا اضافه بود و ای کاش که در بازی ها این معرفی اتفاق می افتاد
از متن که بگذریم ، در بحث کارگردانی یه موضوع به شدت ازار دهنده بود برای من و ان هم عدل توازن صحنه بود ، سمت راست صحنه بسیار سنگین تر از سمت چپ بود و اکثر میزانسن ها نیز سمت چپ اتفاق می افتاد . فضا سازی موسیقی بسیار عالی بود و می توان گفت که موسیقی کاملا در خدمت کار بود . موقعیت های کمدی خلق شده در کار کاملا فکر میکنم که اندازه بود و خلق موقعیت کمدی جذاب ترین نوع کمدی است که می تواند در یک کار اتفاق بیوفتد و در این کار به بهترین شکل ممکن خودش اتفاق افتاده بود. در بحث طراحی نور ما شاهد کم و زیاد شدن نور عموم خانه هستیم که به نظرم با این کار گذشت زمان را اقای شاهونه میخواستن به تصویر
... دیدن ادامه ››
بکشن که فکر میکنم خیلی موفق نبودن ، نور های دیگری که در این کار استفاده شده بود یک نور ابی اشپزخانه بود و یک نور نارنجی رنگ که به روی دیوار خانه افتاده بود ، کارکرد این نور ها اصلا برایم ملموس نبود و شاید میتوانست در موقعیت های متفاوت این نور را تغیر دهد .
از بحث کارگردانی هم که بگذریم ، بازی ها در ابتدای نمایش اقرارآمیز بود و با گذشت زمان کم می شد و گویش ها خیلی کم افت میکرد که ایم مسئله رو نقص بازی ها میدانم ولی از جایی که به ثبات در بازی ها میرسیم همه چیز متناسب با شخصیت پردازی ها اندازه است و کاملا حس معلولیت را به تماشاچی انتقال می دهد . بازی جاناتان و ایزابل به یکی از دلایلی تبدیل شده که مخاطب کار را دنبال میکند و این موضوع ما را از فضای قصه گاها خارج میکند و درگیر بازی این دو کارکتر می شویم. بازی یوتا و روند استیصالش نیز خوب بود.
در کل خسته نباشید میگم به اعضای نمایش مانستر
حسین فیروزلی ، نقد نمایش مانستر