من هیچ کسم! تو کیستی؟
تو هم آیا هیچ کسی؟
پس ما یک جفتیم.
به هیچ کس مگو!
مبادا رسوایمان کنند!
چه ملال آور است کسی بودن!
چه شرم آور است همچون غوکان
نام خود را در سراسر بهاران
به منجلابی ستایشگر گفتن!
« #امیلی_دیکنسون »
ترجمه : #سعید_سعیدپور
شاید بشه گفت نمایش کوررنگی تلاش خوبی از نشون دادن مجموعه ای از احساساته؛
احساساتی مثل ابهام، شرایط عدم اطمینان، رعب، ایستادگی در عین ناامیدی، امیدواری در عین اینکه به بن بست می خوری، شوق از آرمان گرایی و در عین حال شرم از آرمان گرایی.
روایت تلاشی در خور فضای سیاسی ایرانه که سعی داره ذهن رو از تطبیق با شرایط انقلابی ایران دور کنه که البته قابل درکه. دیالوگ ها در بسیاری از مواقع بسیار هوشمندانه نوشته شده و البته گهگداری نتونسته از پس ایجاد فضای مدنظر کارگردان بر بیاد.
از لحاظ استعاری و نمادین هم اگر به این کار نگاه کنیم، اونقدری توانا ساخته شده که بشه به اشخاص افراد یا حتی آرمانهای متنوعی ربطش داد.
در مجموع کوررنگی تلاش بسیار خوبی بود که به نظرم با تغییرات اندکی توی دیالوگ ها و یا حتی توی پایان کار بشه بهترین خروجی رو ازش گرفت.
آیا این نمایش امکان داره دوباره دوره ی اجرا داشته باشه ؟