در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش کوریولانوس
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:18:06
امکان خرید پایان یافته
۲۹ شهریور تا ۲۲ آبان ۱۳۹۶
۱۶:۰۰  |  ۱ ساعت
بها: ۱۵,۰۰۰ تومان
آیا به صحنه آوردن سرگذشت کوریولانوس، فرمانده‌ای که با اکراه خواست مردم را برای رهبری رم می‌پذیرد، امکان‌پذیر است؟

بر اساس نمایشنامه کوریولانوس شکسپیر

دعوت‌ شده به جشنوار بین‌المللی شکسپیر یورک در انگلستان
دعوت‌ شده به اجرا در شهر تفلیس گرجستان

برای اطلاعات بیشتر به برگه تیوال  "رپرتوار عصر تجربه" مراجعه نمایید.
» مشاهده جدول اجرای این جشنواره

شبکه‌های اجتماعی تئاتر مستقل تهران: اینستاگرام

گزارش تصویری تیوال از نمایش کوریولانوس/ عکاس: رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

مکان

ضلع شرقی چهارراه ولیعصر (تئاترشهر)، خیابان رازی، نبش کوچه زندوکیل، پلاک ۵۰ (خیابان حافظ، خیابان نوفل‌لوشاتو، خیابان رازی، نبش کوچه زندوکیل، پلاک ۵۰)
تلفن:  ۶۶۹۷۹۷۴۱

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دیالکتیکِ قدرت و امتناع

(یادداشتی به بهانه توقیف نمایش کوریولانوس در میانه اجرا)

محمدمهدی اردبیلی

این پاره‌نوشته یک نقد نیست، طرحِ ایده‌ای است به میانجی اجرای کوریولانوس به کارگردانی حامد اصغرزاده.
لازمه‌ی انجام هر عملی قدرت است، و هرچه آن عمل دشوارتر باشد، به قدرت بیشتری نیاز است. حال چه قدرتی نیاز است تا امور آشتی‌ناپذیر را، اموری ... دیدن ادامه ›› به‌ظاهر متناقض را کنار هم، بلکه روی هم، بلکه توی هم، قرار دهد؟ قدرتی بینهایت برای انجامِ کاری ناممکن، برای نقض اصل امتناع تناقض، قدرتی ضدقدرت. این ناممکن را اما تنها می‌توان به میانجیِ دیالکتیک نفی‌کننده ممکن ساخت. کوریولانوس دیالکتیکِ میان این آشتی‌ناپذیران است که طرح مبسوط هرکدام البته حکایتی مجزا و مفصل است:
دیالکتیکِ ایده (در خود- سوژه-کارگردان) و اجرا (برای خود-ابژه- صحنه)، دیالکتیکِ تخطی و اطاعت بازیگران، دیالکتیکِ درون و بیرون، دیالکتیکِ تماشاگر و بازیگر (در مقام کشاندن بازیِ قدرتِ عمودی درون نمایش به مناسبات افقیِ تماشاگر و بازیگر)، دیالکتیک تراژدی و کمدی (به شیوه‌هایی مشخصاً کلبی‌مسلکانه) و از همه مهمتر، در بن و اساس موضوع اصلی کوریولانوس، یعنی دیالکتیکِ قدرت و امتناع، در ساحت سیاست. صرف نظر از این که میانجی رفع‌کننده‌ی قدرت و امتناع، تنها به واسطه کارکرد میانجی‌گرانه فقدانِ زاینده در مقام امر زنانه (مادر) ممکن می‌شود، اما در خود کوریولانوس، با تمام میانجی‌هایش (مادر/عشق _ کارگردان/پدر)، این دیالکتیکِ پرتنش هیچگاه به "رفع" نمی‌رسد. صحنه دچار توهمِ رفع نیست. همه چیز در تنشی بی‌پایان، در انسدادی سرمدی باقی می‌ماند، و امید رفع و رستگاری خود را به بین‌الاذهانیت تماشاگران وامی‌سپرد. و چه امیدِ واهی‌ای...
میل همزمان به قدرت و امتناع از پذیرش/تسلیم به آن، همان عنصر کلیدی‌ای است که به نقد درونی و رادیکالِ "سرشت قدرت" راه می‌برد. همین عامل است که تماشاگر را آزار می‌دهد و او را با تحمل‌ناپذیریِ پدرش/خودش مواجه می‌کند.
از همین رو، کوریولانوس تجربه‌ای شدیداً آزاردهنده است که هویت ما را تهدید می‌کند. تماشاچیان نیز هر کدام به طریقی تلاش می‌کنند خود را از مواجهه با آن/خود، خلاص کنند: یکی با خنده‌های هیستریک، یکی با سر تکان دادن، یکی با خروج از نمایش و یکی با توهین و البته یکی هم با توقیف. برای ناظری که در میانه اجرا رای به توقیف این اثر داد، مشاهده افعال به‌اصطلاح "شنیع" تنها بهانه‌ای بود برای توجیه عدم تحمل کلیت اثر. علت اصلی توقیف اما مواجهه با ترسناک‌ترین امتناعِ قدرت بود:
"من پادشاه شما حرامزاده‌ها نمی‌شوم‌."
آری، خودِ شما...

@philosophicalhalt
مسعود روشن این را خواند
اعظم سعادت و ذوق زده این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت عرفان خلاقی
درباره کوریولانوس
در سایت درامانقد

تجربه‌ی بازنمایی مناسباتِ عمودی قدرت

نگاهی به نمایش «کوریولانوس» به کارگردانی حامد اصغرزاده



درامانقد-تئاتر: در طول تاریخِ اجراهای متون شکسپیر، کوریولانوسِ او یکی از کم‌اجراترین آنها بوده است. دلایل این عدم استقبال را می‌توان ... دیدن ادامه ›› در عناصر غیرجذاب برای عموم تماشاگران– که نه خبری از عشاق دل‌خسته در آن است و نه شخصیت‌های خون‌ریز، نه دلقک-فیلسوفی پیچیده‌ای در آن وجود دارد و نه شمایل دیوانه‌ای چون هملت- جُست تا ایستادنش در برابرِ مخاطبان نخبه و اشرافی. شخصیت محوری‌اش که عنوان نمایش‌نامه نیز، همچون بسیاری از آثار شکسپیر، هم‌نامِ اوست نیز در قیاسِ دیگر آثار خودِ نویسنده‌ گویی از خمیره‌ای دیگر است؛ فرمانده‌ای خون‌ریز که تنها جنگیدن بلد است و برخلاف تعلقش به طبقه‌ی آریستوکرات چندان از هنر سخنوری و اشراف‌بودگی نیز بویی نبرده، او در طول درام تغییر چندانی نمی‌کند، خون‌ریز‌تر یا مهربان‌تر نمی‌شود و با کم‌ترین دگرگونیِ شخصیتی درام را به پایان می‌برد. کوریولانوس چه در کنش و چه در زبان در محلِ گسست گسلی همیشگی قرار دارد؛ همچون نامِ دوشقه‌شده‌اش که در میانه‌ی نمایش تغییر می‌کند. علاوه‌براین‌ها بنابه سویه‌های فاشیستی موجود در ذاتِ او، اجرای نمایش‌نامه تا سال‌ها بعد از جنگ جهانی دوم ممنوع اعلام شده بود تا زمانی که برشت با کشفِ ایده‌ی تآترِ اپیک خود در آن در کارِ اجرای آن شد، تضاد و تناقض برآمده از متن و شخصیت نخستِ آن به‌قدری جدی است که همین متن در دوران آلمان هیتلری به عنوان متنی درسی در مدارس تدریس می‌شد.

اگر بخواهیم در این متن در برابر کوریولانوس بُرداری متضاد و در خلاف جهت رسم کنیم بی‌شک باید از مردم نام ببریم. شکسپیرِ همیشه بدبین به توده‌ی مردم، آنها را نه در قالب شخصیت‌ها بل در قامت شمایل‌هایی کلی ترسیم می‌کند: شهروند1، نگهبان اول، نگهبان دوم، توطئه‌گر اول و دوم و غیره؛ مردمی بی‌نام اما همیشه حاضر که در بیست‌ودو صحنه از بیست‌وپنج صحنه‌ی نمایش در حال فرومایگی و حماقت حاضر هستند. با این‌همه نمایش‌نامه در سوی جبهه‌ی مخالف مردم نیز نمی‌ایستد و طرفدارانِ آریستوکراسی را خشنود نمی‌سازد؛ نوعی ابهام و تن‌ندادن به تفسیری یک‌سویه که شاخصه‌ی نبوغِ شکسپیری است.به بیانی صریح‌تر، کوریولانوس به مثابه‌ی نیای بسیاری از نمایش‌نامه‌های عصر مدرن، تنش و تضاد دراماتیک را در تقابلی طبقاتی بازنمایی می‌کند. شکسپیر ماده‌ی تاریخی تراژدی خود را با گسستن از تمامی سنت‌های پیرامونی خود، و حتی سنت برساخته‌ی خودش، در نبردی طبقاتی و همیشگی جستجو می‌کند؛ تقابلی میان پیشوای برآمده از طبقات فوقانی با نیاز‌های تنانه‌ی مردمی عادی‌ که حالا خویشتن را دارای قدرتِ حق رای می‌بینند. تن و نیازهایش محور مرکزیِ متن شکسپیر هستند؛ شبکه‌ی استعاری‌ای متراکم از ارجاعات حول بدن و گرسنگی – به مثابه‌ی پایه‌ای‌ترین نیاز انسانی- در تقابلی آشکار با میلِ رهبر این جامعه قرار می‌گیرد تا آن تضاد طبقاتی پیش‌گفته را در وجهی عینی تجسد بخشد. از این به بعد نمایش‌نامه چیزی نیست جز حرکت تاریخ‌مندِ انسان‌ها به میانجیِ عنصر جنگ برای تسلط بر منابع مادی و حتی مصرفی؛ اکنون از عمیق‌ترین لایه‌های نیاز انسان‌ها (گرسنگی) تا شدید‌ترین مواجهه میان آنها (جنگ) به جای تمامیِ رانه‌های مرسوم پیش از خود در درام عمل می‌کند، و همین عامل است که کوریولانوس را تبدیل می‌کند به درامی مدرن و سخت‌تفسیر؛ درامی برآمده از ذات تخریب‌گرِ تضاد طبقاتی که اکنون در قالب تقابل توده‌ی مردم و فرد-جایگاهِ رهبر مشدد شده است.

اجرای «کوریولانوس» حامد اصغرزاده نیز از همین‌جا می‌آغازد. نمایش در قالب یک تمرین-اجرا خود را به مخاطبانش عرضه می کند؛ نمایشی که قرار است ذیل هدایتِ رهبر-کارگردان به دستِ بازیگران-مردمِ آن تمرین/اجرا شود. انتخاب این راهبرد ظریف و به‌جا به کارگردان اجازه می‌دهد تا مفهوم طبقاتی موجود در متن را به‌واسطه‌ی حضورِ مناسبات عمودی قدرت در فرآیند شکل‌گیریِ یک تآتر بازتولید کند. بازیگران در هنگامه‌ی کوشش برای به‌دست گرفتن صحنه و خلق یک اتفاق –یا به بیان من یک «آن» تآتریِ ناشی از حضور- مدام با مداخله و حضور کارگردان، که بنابه ساختار‌های پیشینیِ قدرت در جایگاه نمادینِ نامِ پدر/رهبر قرار دارد، مواجه می‌شوند: همه‌چیز در یدِ قدرت رهبر است؛ از ترتیب اجرای صحنه‌ها تا انتخاب شخصیت‌ها برای بازی، از شروع و خاتمه‌ی نمایش تا کنترل احساسات و به انقیاد کشاندن سوژگیِ آنها بر صحنه.

اجرا-تمرینِ «کوریولانوس» نمونه‌ای است موفق از آنچه الن بدیو در بابِ ایده-تآترش بیان می‌کند: تآتری که از متن می‌آغازد اما با اختیار کردن فرمی رادیکال در هر وعده از اجرا آن را بدل می‌سازد به چیزی یکه همچون یک «رخداد» تکرارپذیر. تآتری که علاوه بر نمایش‌گری می‌تواند به خودِ امرِ تآتری و فرآیندِ خلقش بیاندیشد و در عین حال بفهمد که دولت/قدرت همواره با نگاهی خیره در میان جایگاه تماشاگران نشسته است؛ دولتی که مناسبات قدرتش را در درون صحنه و آدم‌هایش می‌توان بازشناخت. رابطه‌ی درون‌ماندگارِ بازنمایی این مناسبات قدرت – و به تبعش نقدِ آن بر صحنه- به میانجیِ متنی که ماده تاریخی‌اش را از دلِ مفهومی همچون جدال طبقاتی انتخاب می‌کند، امکانات و گستره‌ای از پیشنهادات اجرایی‌ای با خود به همراه می‌آورد که می‌تواند حتی آن‌چنان رادیکال عمل کند که به شوریدن بازیگران/مردم بر علیه رهبر/کارگردانِ حاضر بر صحنه منجر شود. پایان‌بندی‌ای کارناوالی/انقلابی که ابزار اعمال قدرت را برای لحظاتی از کار انداخته و رهبر تنها با به تعلیق درآوردنِ قانون – رسم و قانون تآتری- نمایش را بدون پایان‌بندی و رسیدن به نقطه‌ی انتهایی درام مختومه اعلام کند. بااین‌همه می‌توان نقادانه از رهبر/کارگردان این اجرا-تمرین انتظار داشت در اعمال قدرت و مداخله‌ برای هرچه به انقیاد کشاندنِ سوژه‌های انسانی تحتِ سلطه‌اش بی‌دریغ‌تر و رادیکال‌تر عمل کند. مداخله‌ای که می‌تواند صحنه را به آزمایشگاهی برای نمایش و سنجیدنِ موضوعاتِ تحتِ قدرت (بازیگران) و حتی کنش‌های میان خودِ آنها مبدل سازد. و علاه بر این، مفاهیم تنانه‌‌ی موجود در متنِ شکسپیر که می‌توانست چه به لحاظ بصری و چه از منظر خوانش‌های تفسیری توجهی درخور و ارگانیک با رویکرد چنین اجرایی دریافت دارد نیز کم‌رنگ و زودگذر پرداخته می‌شوند – جز در ابتدا و لحظه‌ی روایتِ لطیفه‌وارِ مربوط به تشبیهِ جامعه به پیکری انسانی.

اما اجرای حاضر «کوریولانوس» نمونه‌ای خلاقانه و به تمامی درستِ تجربه‌کردن و تآترِ تجربی است که پس از سال‌ها کژفهمی نسبت به آن و مفاهیم و اسامیِ حولِ آن، رفته‌رفته جایش را در میانِ صحنه‌های تآتر امروز ایران پیدا می‌کند، و شاید برای فهم درستِ امرِ تجربی بر صحنه‌ی تآتر، نخست باید سازوکارِ منکوب‌گرِ «تجربیدن» که ناشی از مناسبات قدرت بر همان صحنه است را درک و نقد و نفی کرد.

http://dramanaghd.ir/1962/تجربه‌ی-بازنمایی-مناسباتِ-عمودی-قدرت
آدرس سایت
زهرا حسنی این را خواند
شایان محمدی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
اول از همه اینکه این نظرات شخصیه منه. اولم خوبی هاش رو میگم گه غرض ورزی نشه.
ایده های ظریف و جالب داشت
تغییر نقش (یک کاراکتر که همه بازیگران در تایم های مختلف اون رو اجرا میکردن)، ایده دیدن تمرین به جای اجرای اصلی، ایده های خاص دیگه (اما خام) و اینکه در انتها دیگه نقشی نبود و ما اونجا خود واقعی بازیگرا رو میدیدیم.
اما....
نیم ساعت پشت درب بودیم و شروع تاخیر داشت!!
ما از روی خلاصه داستان این اجرا رو انتخاب کردیم و مشخصا از نمایشنامه شکسپیر انتظار بالایی ... دیدن ادامه ›› میره. اما...
شروع اجرا با حرکات بی هدف با هدف پرکردن صحنه که در آخر هم هیچ صحنه پری رو ندیدیم...
قرار بود تقابل کارگردانی و بازیگری مثال کوچیکی باشه از تقابل پادشاه با مردمش. اما کارگردان عملا نقش خودش رو ایفا نمیکرد حتی به عنوان بازی!؟؟؟
سعی میشد با تماس های فیزیکی مثلا روشنفکرانه جذابیتی ایجاد کنن که ضعف های برنامه رو بپوشونه. خیلی مقرضانه بود... درست این بود که اگر شورش مردم علیه حاکم بود، جنسیت اهمیت نداشت.
و اینکه اجرا زمانی تمام میشد که بازیگران به نقطه عطفی برسن... اما به این توجه نشده بود که تماشاچی هم نطقه عطف میخواد.
کاش... کارگردان های ما وقتی دارن یه اثری رو میسازن به این فکر کنن که ممکنه این اولین اجرای یک بیننده باشه. اگر این اولین اجرایی بود که "من" میدیدم، مطمئنم دیگه سمت تاتر نمیرفتم.
تاتر، فیلم، موسیقی و کلا فعالیت های هنری سلیقه ایه...مثلا همراه من، تاتر رو دوست داشت و کلی هم خندید... کلی هم تو راه برگشت بحث میکردیم
فعالیت های هنری کلاً سلیقه ای نیست بلکه بخش قابل توجهی از آن نیز مربوط به قواعد، ساختارها، قوانین و علم و دانش به کارگیری آن هنر است و بخشی از آن هم هست که به سلیقه مربوط می شود. اگر اینطور بود که شما می فرمایید پس این همه کتاب دربارۀ اصول نمایشنامه نویسی، فیلم نامه نویسی، فیلم سازی، اصول شاعری، ادبیات و ... که تا به حال نوشته شده بیهوده بوده و نمی باید که به حساب بیاید.
۱۸ آبان ۱۳۹۶
امیرمسعود آن چیزی که می گویی معیار سنجش و ارزش گذاری بر یک اثر هنری نیست. ارزش گذاری نهایی و تعیین کننده را کسانی انجام می دهند که علم و دانش این کار را دارند و بر جوانب هنر مسلط و آگاه هستند. البته باید گفت آن اثر هنری که شاخص و قدرتند باشد هم نظر مثبت منتقدان را با خود همراه می کند و هم سایر مخاطبین را یعنی عام و خاص را راضی و جذب می کند. مثلاً شعر حافظ را هم مردم عادی دوست دارند و هم بزرگ ترین منتقدان و ارزش گذاران ادبیات.
۱۸ آبان ۱۳۹۶
آقای عمرانی تمام فعالیت ها دارایچارچوب هستن اما هنر با بقیه فعالیت ها فرق داره. قواعد، ساختار و .... توی هنر تبدیل به مفهومی با واژه خلاقیت میشه، خارج از اون نیست اما همین خلاقیت موجب تمایز و خاص بودن اثر میشه. هیچ بد و خوب ملطقی وجود نداره... منم گفتن این نظر شخصیمه. این کار میتونست یه کار عالی بشه اما خیلی خام بود... من هم در شاخه دیگه از هنر فعالیت دارم و میدونم مهمترین بخش این کار برقراری ارتباط با مخاطبه که این اجرا از نظر من خیلی ظعیف عمل کرد.
آقای فدائی هم درست میفرمایند... البته لذت بیشتر به درک اجرا از طرف مخاطبه.
خواه شیرین و خواه تلخ
۱۹ آبان ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید