دوستان خداقوت.
آنچه باعث شد جزیرۀ ابدی را دوست نداشته باشم در وهلۀ اول قصه ای بود که برای من آورده ای نداشت و به نظرم با گرایش به تیپ سازی و بدون شخصیت پردازی چالش برانگیزی در حد نقل سلسله موقعیت های دراماتیک باقی ماند و پردازش بن اندیشۀ اثر در لابلای پیرنگ آن محو و به دست فراموشی سپرده شد. مانع دیگری که ارتباط مطلوب مرا با مشکل مواجه نمود امتزاج میزانسن های فارسی در کارگردانی بود. از آن جمله می توان به نحوۀ معاشرت و میگساری در اپیزود کافه و یا گلریزان مقتول در انتها یاد کرد همچنین در زیبایی موزیک های انتخاب شده از دهۀ هشتاد شکی نیست اما میزانش برای درک من از فضای حاکم بر نمایش بیش از حد لازم بود. مورد بعد فکر می کنم پرسوناژ جان از یکنواختی طنین و عدم تنوع در تن صدا و سرعت و تأکید ادای عبارات در طول نمایش رنجور بود که باتوجه به حنجرۀ قوی جناب مهرخیرانی عزیز می تواند با رویکرد متفاوتی در بیان بطور شایانی بهبود یابد.
بسیار خرسندم که به دیدارتان در صحنه نائل آمدم و امیدوارم از شما عزیزان که همکاری تیمی تحسین برانگیزی دارید، شاهد آثار هرچه بهتر باشم.
بهروز باشید.
برای من و دوستانم مایه شگفتی بود که بشه توی یک متن ایرانی فضای ربع آخر قرن بیستم رو در آمریکای شمالی تا حد قابل قبولی درآورد اون هم با توجه به امکانات محدود و سالن کوچک و بودجه اندک. در هر حال نقطه قوت اجرا فضاسازی خوب اونه. البته تأثیر فیلمهای قدیمی ایرانی هم تا حدودی به چشم میومد بخصوص در پایان بندی اثر. به هر حال کار آبرومندی بود که نویدبخش آیندهای درخشان داره و مطمئنم اگه همین متن با بودجه و امکانات بهتر و در سالن مناسبتر و البته با اندکی حک و اصلاح اجرا بشه، یک اثر ماندگار خواهد بود.
و در نهایت اینکه عموفرهاد عزیز، انرژی بسیار مثبتی از کارتون گرفتم؛ به تو و همکاران گرامیت خداقوت میگم و دستت رو بگرمی میفشارم، دیدارت برای من مایه افتخار بود.