در انتظار گودویی دیگر. یکی از محبوب ترین نمایشنامه ها برای من. شاید بیشترین اجراهام از یک نمایشنامه رو از این کار دیده باشم.
به دلایلی نزدیک بود این سری اجرا رو از دست بدم که تمدیدش نجاتم داد. و چه حیف بود ندیدنش، حیف.
از نظر من درک این نمایشنامه مثل خوابیدن روی یک پشته کاهه. به همون اندازه سخت، ساده، پوچ با عطری خوش و آشنا. و به صحنه آوردنش مثل تراشیدن مجسمه متفکر(شاعر، le penseur).
نگاه این آقای جوان به تیاتر، چه خوب پیر شده. نگاهش با موهای جوگندمی چه پخته به نظر میاد...(منظور آقای جوانیِ
... دیدن ادامه ››
جوان است)
متوجه شدم اجراهای زیادی از این کار رو دیده. اجراهای خارجی زیادی از این متن روی اینترنت هست ولی کمتر گروهی زحمت تماشا رو به خودش میده. که به نظر من این گروه اونها رو تماشا کرده. براوو
ردپاهای زیبایی از گروه مونگو در کار مشهود بود که کار رو دلچسب تر هم می کرد.
فضای کار به خوبی حال و هوای انگلیسی متن اصلی رو حفظ کرده بود و به جز اندک مواردی می شد تصور کرد که اجرایی در لندن رو دوبله تماشا می کنید. به این حد خوب بود.
شیطنتی که نسبت به متن اصلی اتفاق افتاده بود، بسیار نو بود. منظورم تکرار یکی از پرده ها با ریتم و دور تنده.
بازی ها جانانه، موسیقی دلچسب، نور پردازی مینیمال ولی کافی، گریم منطبق و همه چیز به اندازه. و چقدر کارِ به اندازه کم می بینیم. به اندازه بودن چه خوبه. دست مریزاد به تک تک اعضای گروه، دست مریزاد.
منتظر کارهای بعدیتون هستم، مشتاقانه.
ممنون از عصر دلچسب از تیاتری که برامون ساختید.