سلام به همه
نمایش خوبی بود .. بلکه نمایش خیلی خوبی بود.
نمایش، متن فکر شده و سختهای داشت که با کارگردانی دقیق و بازیهای خوب و البته سخت همراه شده بود.
ایده جالب متن، که از طریق نورپردازی هوشمندانه کارگردانی شده بود، برای رفت و آمد به خود/ناخودآگاه یا خیال/واقعیت یا (خیال/نماد/واقعیت) شایسته تحسین و تامل بود؛ شاید البته میشد فکری کرد که در عین حفظ دلالت واضح برای تماشاگر، از حالت توالیهای با تشابه لفظی و اجرایی بالا به شکل دیگری درآید.
آقای بازیگر چه خوب و زیرپوستی، «بازی» نه، بلکه به «نمایش» در میآورد؛ خصوصا ته لهجه کرمانشاهی به عادی بودن و یکی از خود ما بودن کمک میکرد. نوسانهای لحنی ایشان هم شایسته تحسین بود.
تعریف بازی خانم بازیگر را که از قبل خوانده بودم و خصوصا تسلطشون بر جزئیات حالات چهره عالی بود؛
با این
... دیدن ادامه ››
حال، فکر میکنم به خاطر بیان مستمرّ این تحسینها، خطر القای «تو خیلی بازیگر خوب و توانمندی هستی» به مثابه سایه سنگین و وظیفه همیشگی برای خانم بازیگر وجود داشته باشد و باعث شود، خصوصا وقتی خودشان کارگردانند، تمایل به طراحی کنشهای فوق عادی بیشتر بشه .. در حالی که شاید بتوانند این همه توان و تسلط را در جیب مخفیشان نگه دارن تا در وقت لزوم آن را رو کنند.
این را در این جهت گفتم، که فکر میکنم نیازی به طراحی این حجم و شدت از زد و خورد وجود نداشت و از حدی به بعدش برای من ملالآور بود .. گویی این زد و خورد را، به مثابه منسکِ یک آیین، باید به جا میآوردند. (آن رفت و برگشت بین خیال و واقعیت هم، با وجود زیبایی ایده متن و اجرا، وقتی با مشابهت زیادی پشت هم تکرار میشد، این حالت را برایم تبادر میکند.)
البته شاید هم آن حجم و غلظت در خود متن بوده .. که اگر چنین است، شاید نیاز به تدبیری بود تا این لحظات چیزی بیشتر از صرفا جلوههای دراماتیک یا دلالتدهنده به نمادهای روانکاوانه باشند.
نکته جالب دیگر اینکه اوایل نمایش، مشکوک بودم که آیا فکر شده که این حجم از تنفر، باید حکایت زیرپوستیای از محبت سابقی داشته باشد؟ به قول اخوان باید «داستان از میوههای سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک» بگوید؟
شاید تا نیمههای نمایش شکّم برطرف نشد، اما وقتی جلوتر رفتیم دلالت خوبی به رستاخیز آن حسهای سابق داده شد ..
که البته به همان سرعت که سر بر میآوردند، باعث دردسر مضاعف هم برای آن دو زبانبسته میشدند ...
خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر کند :)
پ.ن. : حسّ عجیبی است وقتی به این فکر میکنیم که مگر چند نفر در این شهر بزرگ خبر دارند، که در طبقههای پایین تئاتر شهر، در یک سالن نمایش جمع و جور، یک متن پرمحتوا، درباره یک موضوع بسیار مهمّ، با تلاش ستودنی هر شب دو بازیگر و گروه همراهشان اجرا میشود ..؟
.. آفرین و تحسین فراوان و خدا قوت!