در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمد امین قنبری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:10:09
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سگ های مرده یکی از کارهایی است که به تازگی توسط چندی از دانشجویان مستعد تئاتر به روی صحنه رفته است. اثری از یون فوسه مردی که همیشه از عشق مینویسد و این نمایشنامه نیز از این قاعده مستثنی نمی باشد. داستان مردی که وابستگی خاصی به سگش دارد و تحلیل روانشناختی است بر نقش عشق به صورت مستقیم در زندگانی یکایک ما و اثر غیر مستقیمش بر ضمیر ناخودآگاهمان که به درستی در پرده های مختلف با شروع و پایانی دقیق و مهندسی شده و ساخت کلیاتی جامع از جزئیاتی صحیح، به آن پرداخته شده است. به خودی خود تماشا و تفکر پیرامون این نمایشنامه عامل مشوقی است برای تماشای این تئاتر و از این حیث حامد خسروی جوان را برای انتخاب چنین نمایشنامه ای می ستایم. فکر میکنم خط فکری دانشجویان تئاتر در حال حاضر با توجه به نمایش های بسیاری که از ایشان دیده ام بیشتر پایبند به اصول و کتاب هنرهای نمایشی و نقش آموزنده و عرفانی آن برای مخاطبش می باشد. خسروی در این نمایش خود بازیگری را نیز بر عهده داشته است و بازیگرانی را نیز برای کاراکتر های مختلف انتخاب کرده است. برخی به مانند سارینا آزاد میلانی و عرفان افشار خوب ظاهر شده و برخی دیگر نیز بازی های قابل قبولی ارائه کرده اند که طبیعتا میتوانست بهتر از این باشد. میلانی را در سناتوریوم و کاپگراس در دو نقش متفاوت دیده ام و به او می بایست تبریک گفت. نقش جدید او کمترین شباهتی به دو نقش پیشین او نداشته و نشان دهنده ی تمایل این بازیگر به تجربه ی نقش های متفاوت و جدید است. میلانی در چالش با سخت ترین نقش هایش در تئاتر این بار نقش مادری سالخورده را بازی میکند که در نگاه اول میتواند دیوانه کننده و سکوی پرتابی برای وی باشد اما موشک در حال صعود این بازیگر اساسا بنزین کم می آورد و شاید این بحث بیشتر به خاطر ضعف کارگردانی در گرفتن بازی صحیح و نظارت جزئی نگرانه بر حرکات و لحن بازیگران است. نکته ای که کار را از یک اسلوب حرفه ای خارج و آن را وارد به یک مقوله ی متوسط رو به بالا میکند و ایده ی یون فوسه به تعبیری فدای عدم توجه کارگران به لحن و حرکات بدن بازیگران است. این را عدم توجه دقیق مینامم چرا که شخصیتی که مجید گلی سودم آن را ارائه میکرد که عمدتا وابسته به بازی با نگاه و میمیک های صورت، گام های از روی ضعف ناشی از شکست و ... بود به خوبی اجرایی شده اما بر فرض، حرکات مادر سالخورده بسیار چابک، لحن چند تن از بازیگران بسیار ضعیف و میمیک های اغراق شده ی بازیگران زن، کار را از نفس می اندازد. میلانی شاید بهترین بازیگر کار است حتی با وجود این عدم توجه به بازی با بدن که البته خود گواهی بر این مدعاست که استعداد بازیگری ایشان بالاست لیکن، ... دیدن ادامه ›› کارگردان به صورت کامل از ظرفیت های وی استفاده نکرده است. میلانی سناتوریوم و بعد کاپگراس نمونه هایی اند از هنر کارگردانی که در تلفیق با بازی باورپذیر میلانی، نقش هایی خاطره انگیز را از وی برایم به یادگار گذاشته اند. این نقش هم البته برای دوستداران تئاتر صد در صد معرف یک استعداد است. به هر حال با 20 سال سن، اگر بتوانی نقش فردی سالخورده را تا حد 70 درصد انتقال دهی صد در صد خبر از استعداد زیادت میدهد. باقی بازیگران مثل نازیلا مینو، امین شالباف هم بازی های قابل قبول و البته متاسفانه زیاد از حد در چارچوبی را ارائه میکنند. تئاتر بخشی از زیباییش را مدیون احساسات و عشق بازیگران به نقش است. این مقوله است که نقش های منفی را منفی منفی و مثبت را مثبت مثبت و خاکستری را خاکستری خاکستری جلوه میدهد. چیزی که در این نمایش به جز خود خسروی و میلانی و البته در پاره ای از دیالوگ ها افشار، در دیگر بازیگرها خبر چندانی از آن نمی باشد و بازیگران در بند استاندارد بازی کردن و روی خط نمایشنامه قدم برداشتن گرفتار شده اند. از ابعاد دیگر هم تئاتر به نسبت دیگر تئاترهای دانشجویی و البته پر مخاطب هیچ چیزی کم ندارد و البته چیزی هم اضافه نمیکند. یک اثر استاندارد که حداقل ها را رعایت کرده و از بریز و بپاش بی جهت در آن جلوگیری شده است. چالش بزرگی که تحسین آمیز است چرا که درک صحیح کارگردان از متن نمایشنامه فوسه را نشان میدهد. این مورد در کنار بازی مجید گلی سودم نشان میدهد خسروی کارگردان خوبی است و باید کماکان تجربه کسب کند. همین علتی است که مشتاقم خواهد کرد هم بار دیگر این کارش را ببینم تا شاید در شب های آینده بعد از تمرین بیشتر، این چند مورد کوچک رفع شده باشند و هم در کارهای بعدی غافلگیر توان و پتانسیل بالایی که دارد شوم. فائزه سیدی و کامران پور ناجی در کنار حمیدرضا ده حقی نیز کار خوبی را از بعد صحنه آرایی و بازی با نور انجام داده اند. خوشبختانه از این حیث اصلا احساس نگرانی نمیکنید چرا که به خوبی همه ی موارد رعایت شده و هیچ گاف یا مشکلی ولو کوچک مشاهده نشده است.

در پایان، سگ های مرده را یک کار خوب و شرافتمندانه و یک اثر روانشناختی- تحلیلی موفق و دوست داشتنی میدانم که شاید رعایت نکات نه چندان مشکل در آن، سگ های مرده ای ارائه دهد که زندگانی و تفکر پیرامون آن را به تماشاگر هدیه میکند. پیشنهاد میکنم حتما کار این بچه ها را تا 29 خرداد در تماشاخانه استاد مشایخی تماشا کنید تا در این مسیر مشوق ایشان باشید.
وقتی تلفیق نام هملت و محمد چرمشیر را در کنار هم میدیدم میدانستم که با یک تئاتر درجه یک مواجه خواهم شد. چه کسی از محمد چرمشیر بهتر و مسلط تر به نمایشنامه های ویلیام شکسپیر؟ کاری شجاعانه و البته متفاوت و در عین کوتاهی از بعد زمانی پر مغز و سرشار از محتوا. پایانی که هم میتوان پایان بسته در نظرش گرفت و هم پایانی باز برای آنان که اندکی بیشتر تمایل به تفکر پیرامون آنچه به وقوع پیوست می باشند. مونولوگی دوست داشتنی و شایان ستایش و احترام.

هملت، شاهزاده اندوه از آن دست کارهایی است که همه پسند نیست اما اگر تئاتر بین قهار باشید و به دنبال تئاتر اصیل میگردید از تماشای آن به طور قطع پشیمان نمیشوید. نمایشنامه ای منسجم با ارجاع هایی به جا به هملت شکسپیر. شخصیت پردازی های دقیق و متناسب با طراحی صحنه (نظیر انتخاب عروسک های حیوان پلاستیکی که کاملا با آنچه مقصود شکسپیر در هملت و برداشت نویسنده از این اثر است منطبق می باشد) و اجزایی که کلیات داستان را به صورتی درجه یک به یک دیگر ارتباط میدهند. بازی درجه یک افشین هاشمی که چنان در نقش غرق است که مخاطب را بر روی صندلی میخکوب میکند و هر آنچه میگوید را بر ضمیرش مینگارد. به جرئت نقشی سخت که با توجه به اکت های عجیبی که میطلبد هر کس دیگری جز هاشمی آن را بازی میکرد نه تنها جلب توجه نمی نمود که جنبه ی کمدیک به خود میگرفت. امری که هم صحه بر کارگردانی عالی محمد عاقبتی میگذارد و هم مجددا تایید میکند هاشمی بازیگر بزرگ و کاربلدی در تئاتر کشور است. طراحی نور ساده و در عین حال در سطح کلاس جهانی علی کوزه گر و البته موسیقی استاد کلهر بزرگ که عجیب بدون کوچکترین کلامی هملت را باز و قابل درک میکند به خصوص که راهنمایی برای تفکر هر چه عمیق تر در آن نظیر نوشته ی محمد چرمشیر و کارگردانی محمد عاقبتی داشته باشیم. امیدوارم بار دیگر به روی صحنه رود و به هر آنکس که اندکی شک دارد این تئاتر را ببیند یا نه ولی عاشق تئاتر است، پیشنهادش میکنم. نمی شود در این اوضاع، تئاترهای خوب و فاخری چون هملت، شاهزاده اندوه را نادیده گرفت.

امتیاز من به این نمایش: 95 از 100 معادل 9.5 از 10
ماربازی سعید دشتی را بیشتر به خاطر نوشته ی کوتاه اما چنان همیشه پر مغز هوشنگ گلمانی تماشا کردم و نه تنها پشیمان نشدم که حسرت خوردم چرا زودتر این کار نکرده ام. همانگونه که استاد گلمکانی هم به شکلی صحیح اشاره کرده بودند از روی نام نمایش به هیج عنوان نمیتوان موضوع آن را حدس زد و این خود آغازی است برای غافلگیری از یک نمایش عجیب و دوست داشتنی با موضوعی شجاعانه که به طرزی صحیح از منظر روانشناختی، اجتماعی معضل بسیاری از روابط زناشویی و زندگی های خصوصی را به چالش نقد کشیده و مورد بررسی قرار میدهد. نمایشنامه ای که برای اولین بار در چند سال اخیر است هیچ پرده ی اضافی در آن نمیبینم و شوخی های به جا و به اندازه دارد و به موقع سیلی حقیقیت را به صورت مخاطب میزند. ماربازی اثری فاخر از بعد اجرا، نمایشنامه، میزانسن، طراحی لباس و کارگردانی است. دشتی از دو بازیگر بهره گرفته است. دو بازیگری که کامبیز دیربازش بسیار قوی و بهاره رهنمایی دارد که چنان همیشه خوب و قدرتمند ظاهر شده است. بازی دیرباز شخصا مرا متحیر کرد. تسلط بالا، درک صحیح از نقش، لحن صحیح و بیان فوق العاده به همچنین میمیک های کاملا به جا. اجرایی مسحور کننده که چند سال است در تئترها از هیچ هنرپیشه مردی ندیده بودم و فکر میکنم برای هر کسی جز من هم اینچنین غرق در نقش بودن بازیگر منجر به باورپذیری هر چه بیشترش شده بود. این نمایش همچنین همانطور که پیشتر ذکر کردم کاملا نمایشنامه منسجمی دارد و همین که ایده ی فوق العاده در قرار دادن جزئیات برای شکل دادن یک کلیت تلف نشده اند، به نظرم گواهی بر این مدعاست. ماربازی بی شک یکی از بهترین های چند سال اخیر است. اثری که شدیدا توصیه میکنم.

امتیاز من به این نمایش: 90 از 100- معادل 9 از 10- عالی
یک تئاتر ماقبل بد و یک ارکستر و صحنه آرایی در کلاس جهانی. بیشتر یک کنسرت موسیقی با ترانه های فوق بد و مجالی است که امیدوار شویم به توان طراح ... دیدن ادامه ›› لباس و صحنه و البته آهنگسازان داخلی. ترانه های نامفهوم و ضعیف و داستان پردازی که نه شروعی دارد و نه امیدوار کننده پایانی پیشنهاد میدهد. اساسا داستان تئانر نه جز به کل قوی دارد و نه از کل به جز قابل بحث است. اثری که موسیقی بی کلام و جلوه های بصری اش 10 از 10 و نمایشنامه و هنرهای نمایشی اش شاید با اغماض 3 از 10 است. به جز یک یا دو پرده ی جذاب اجرای موسیقی که کارگردان توانمندی خودش را نشان داده است در باقی پرده ها کارگردان در کار گم است و انگار برای این اندازه از میزانسن کمی هنوز ناپخته است. بازی متوسط بیاتی، دهقان، اکت فراتر از انتظار کیمرام و فوق صعیف نیکی کریمی. اسامی که به جز دهقان عمدتا تئاتری نیستند و شاید همان سینما منزلتگاه بهتری است برای ایشان. البته برای یک تماشاگر معمول شایدکنار هم قرار دادن این تعداد از اسامی بزرگ جذاب و پر از سود تجاری است. این تئاتر که به نظر من اصلا موزیکال نیست، چون شعرها نه ردیف صحیحی دارند و نه قافیه درست و حسابی و نه موزون هستند و نه شیرین، انتظار میرفت از تئاترهای موزیکالی چون بینوایان و الیور توئیست که در سنوات قبل روی صحنه رفتند به مراتب بهتر باشد و از تجارب آنها استفاده کند حال آنکه خروجی کار سالها از این دو کار عقب تر است و نه تنها پیشرفتی نمیبینیم بلکه ممکن است با دید فوق بدی که جایگاه های سالن رویال هال به سن دارند از مبلغ زیاد پرداختی که برای خرید بلیت هم داده ایم پشیمان شویم. در کل ایده ، ایده ی تجاری است و کمی خوش زرق و برق اما تئاتر مستلزم پدیده ای است به نام نمایشنامه و حس به جا که در این کار اثری از این دو مقوله به سادگی قابل مشاهده نمی باشد.

امتیاز من به این کار: 40 از 100 معادل 4 از 10- رو به متوسط- نه ضعیف و نه متوسط
شاه ماهی رضا بهاروند کار نه خوب و نه بدی است از این کارگردان نام آشنای تئاتر. غافلگیری های بسیار که جان خود را گاها در تب و تای پرده های اضافی از دست میدهند. ضعف نمایشنامهوی اید شاید اینکار را کمی طولانی، بعضا غیر ملموس و عجیب و غریب کرده و انصافا تحمل بیش از 2 ساعت نشستن و تماشای این تئاتر که آدم را برای انتقال پیام اصلی اش جان به لب میکند کاری است که شاید تنها به وسیله ی بازی های خوب تمامی بازیگران میتوان آن را اجرایی کرد. "شاه ماهی" عرصه ای است که فنون کارگردانی و اکت های دقیق و منظم بازیگران در آن فرصت شکوفایی گرفته و در صحنه جولانی به غایت کلام باورپذیر میدهند. بازی فوق العاده و البته متفاوت امیر جدیدی که به قدری به جا و جالب اجرا شده است که بعضا از یاد ما میبرد چه شخصیت پردازی غیر قابل باور و ضعیفی در ایده پردازی این کاراکتر وجود داشته است. بازیگران خانم این اثر یکی از یکی درخشان تر و فوق العاده تر که شاید همین تماشای این تئاتر را الزامی اما اندکی صبر و شکیبایی را مطالبه می کند. میزانسن خوب و طراحی لباس خوب. مدیریت صحنه مناسب و کارگردانی مناسب و عالی. ای کاش داستانی که ایده ای جداب و متفاوت داشت کمی جمع و جور تر و صیقل خورده نمایش نامه میشد که شاید آن را از یک کار متوسط و با اغماض دوست داشتنی به یک اثر خوب و شایان ستایش تبدیل میکرد.

امتیاز شخص من به این نئاتر: 55 از 100- معادل 5.5 از 10- متوسط
جناب آقای قنبری
با درود و احترام
از توضیح خوب و جامع شما سپاسگزارم. با توجه به مطالب شما از تماشای نمایش منصرف شدم.
۰۷ خرداد ۱۳۹۸
شاه ماهی رضا بهاروند کار نه خوب و نه بدی است
۰۹ خرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محمد امین قنبری (aminghanbari)
درباره نمایشنامه‌خوانی کاپگراس i
"کاپگراس" جدیترین ساخته ی "حسن محمدیان" کارگردان جوان و خوش قریحه ی تئاتر کشور است. پیشتر به تماشای اثر "سناتوریوم" از وی نشسته بودم که تماشای اثر جدیدش، "کاپگراس" مرا بر آن داشت تا سرانجام نقد و تحلیلی بر ساخته ی جدید، جذاب و جسورانه اش داشته باشم. "کاپگراس" در واقع نشانگانی روانشناختی که در آن باور هذیانی بیمار بر این است که دیگر مردمان دوروبر او، به‌راستی خودشان نیستند، بلکه جانشین آنها هستند که چونان فریبکاران نقش مردمانی را که جایگزین آنها شده‌اند بازی کرده و همچون آنها رفتار می‌کنند. بنابراین همانگونه که از عنوان این نمایش بر می آید داستان نمایشنامه عمدتا پیرامون چنین باور هذیانی است که شخصیت اصلی نمایش در پرده های مختلف یکی پس از دیگری با آن درگیر می شود. اثر جدید محمدیان را در ابعاد مختلفی میتوان مورد نقد و بررسی قرار داد. نویسنده و کارگردان جوان در یکی از مهمترین تجارب کارنامه اش به سراغ تیم بازیگری جوانی رفته است که تماشای اکت های به جا و دقیق آنها گواهی بر این مدعاست که از عهده ی کارگردانی کار به نحو احسن برآمده است حال آنکه به اجرا درآوردن چنین کار عجیب و غریبی در بازار نمایش های سفارشی و پر ستاره، آن هم با تیمی جوان شجاعتی مثال زدنی از محمدیان را نشان میدهد. بحث از بازی ها شد و نمیتوان از بازی چند نفر در این تئاتر گذشت. "سارینا میلانی" را از سناتوریوم به خاطر دارم از آن بازی سنگین تا این بازی عمدتا زیرپوستی و غوطه ور در تقش "کاپگراس"، میلانی بازیگر خوبی را به تئاتر معرفی میکند. بازیگری که نشان میدهد فهم کافی نسبت به نوشته ی نمایشنامه داشته و در اختیار کارگردان است. این ادعای بزرگی نیست چرا که در هر دو کار که از بعد روانشناختی به مسائل نگاه میکنیم بدون شک در نبود نظارت مستقیم کارگردان و نمایشنامه نویس شاید درک و فهم نقش کار مشکلی باشد اما در کنار کار خوب کارگردان، شعور بازیگری بالا و درک صحیح نسبت به نقش، "کلوئه" ی باورپذیری از "کاپگراس" را ارائه میکند. نکته ای که تشویق های بی شمار حاضرین در سالن نمایش بر آن مهر تایید میزند. "محمد پسندیده" نابعه ی جدیدی در دنیای تئاتر است. یک متد اکتور تمام عیار و نوید محمدزاده ی جوانی که از نقش های پیچیده به مانند نقش "معلول" در نمایش "سناتوریوم" تا نقش سختی که عمده ی بار کمدی کار را در این نمایشنامه ی شلوغ روانشناختی بر دوش میکشد، توانایی بالایی از خود را به معرض نمایش میگذارد. "محمد پسندیده" در تئاترهای دانشجویی از آن دست از ... دیدن ادامه ›› استعدادهایی است که اگر استعدادیابی صحیحی در تئاتر رخ دهد بدون شک به این سادگی ها از کنار اسمش نمیتوان گذشت. "پریناز امامی" و "حسن محمدیان" نیز پدیده های جدید این کار هستند. محمدیان بازی سخت و مبتنی بر دیالوگ را در پیش رو میبیند و پریناز امامی نیز نقشی سخت را در پیش دارد که بدون فهم عمیق نسبت به آن هر مدل دیگری نقش را اجرا میکرد شاید آنچنان به طبع تماشاچی خوش نمی آمد لیک، اکت صحیح و بدون اشتباه این بازیگر شاید برگ برنده ی کارگردانی محمدیان و تایید استعداد غیر قابل کتمان امامی است. "هیلا میری" و "سینا شهریاری" هم خوب ظاهر شده اند و نقش هایی که کمی نسبت به باقی با توجه به نوع نگارش نمایش نامه خاموش تر هستند را روشنایی میبخشند. از بعد نمایشنامه نویسی، محمدیان اندکی بهتر و در آن واحد اندکی عقب تر از " سناتوریوم" کار میکند. شاید نوشتن در رابطه با ایده ای شجاعانه نظیر "کاپگراس" به خودی خود محدودیت هایی را به همراه دارد اما از این حیث که نمایشنامه قابل درک است کار وی قابل ستایش است. علی ای حال، اعتقاد من بر این است که اگر بخواهیم به اصل ساده ی ساخت کل از جز بنگریم شاید میشد برخی از پرده ها را از کار حذف و به جای آن به عمق شخصیت نگاری اثر پرداخت. امری که میتوانست شوخی ها را جذاب تر، بازیگران در سایه را به سمت نور هدایت و "کاپگراس" را فراتر از یک تئاتر خوب و به سمت یک تئاتر "مهم و اثرگذار در تئاترهای روانشناختی" سوق دهد. طراحی صحنه با توجه به امکانات دانشجویی و بودجه ی محدود این بچه ها خوب از آب در آمده است لیک اعتقاد شخصی من به عنوان منتقد این است که میشد کمی صحنه آرایی با نظم و ترتیب بهتری انجام گیرد و شاید در این نمایش به خصوص که تحلیل روانشناختی را سر لوحه ی خود قرار داده است، توجه به جزئیات از اهمیت بالاتری برخوردار می باشد. طراحی لباس و گریم کار متناسب با تعاریف روانشناختی بوده و فوق العاده با آن همخوانی دارد. اجرای دقیق گریمور و طراح لباس و نظارت خوب و مطالعه ی بالای محمدیان در این زمینه (نظیر مطالعه ی دقیق و موشکافانه روانشناسی رنگ ها) که نشان میدهد ذاتا این کاره است! البته شاید میشد کمی از غلظت آرایش کلوئه کم و بین باقی بازیگران تسهیم کرد تا شاید سادگی و بی آلایشی "کلوئه" باورپذیر تر مینمود. موسیقی "علی طاهری" مسحور کننده و شگفت انگیز است. یک موزیسین نابغه و جوان که باز هم "کاپگراس" را تبدیل به اثری میکند که شاید عاشقان تئاتر را به سمت سالن نمایش بکشاند تا از این حجم از استعداد و توان شگفت زده شوند. "کاپگراس" مهم است، عالی نیست اما خوب است شاید هم بیشتر از یک خوب معمولی! "کاپگراس" شجاعانه است و دوست داشتنی و باز هم میگویم، محمدیان، پسندیده، نظامی، میلانی و طاهری استثنایی و البته یک اثر کمدی- روانشناختی متفاوت را برای مخاطبان جدی تئانر دارد. تماشای این اثر را به هیچ عنوان از دست ندهید. تئاتر این کشور به جوانانی از این دست به شدت نیازمند است و این جوانان با حمایت های شماست که میتوانند در مسیر پیشرفت با انگیزه و سرعت بالاتر گام بردارند.