وقتی جامعه تئاتر از نداشتن مخاطب گلایه میکنه، وقتی آمار 88.6 درصذی افراد جامعه که هرگز به تئاتر نرفتن منتشر میشه، من همیشه متاثر میشم، متاثر
... دیدن ادامه ››
میشم و به خودم قول میدم بیشتر و بیشتر از این هنر بیمانند حمایت کنم، بیشتر ببینم و بیشتر بفهمم. این وظیفه بدون قید و شرط مخاطب تئاتره به نظرم. اما جامعه تئاتر و متولیان اجرا، چقدر مخاطب رو میشناسن؟ چقدر خواستههاش رو درک کردن و چقدر از درونش خبر دارن؟
دیشب اجرایی رو دیدم که به دلم ننشست، سطح بالای انتزاع و روایتی که نیاز به کدگشاییهای بسیار داشت (که البته شاید به طور عمد این طور چیدمان شده بود)، تعلیقها و مکثهایی که به ابهام چیزی که میدیدیم اضافه میکرد، باعث شد من از این تئاتر لذت نبرم.
بعضی وقتها فکر میکنم جامعه تئاتر یک سری کارها رو فقط برای خودش میسازه، برای دغدغههای درونیاش، برای دردهاش و شاید مخاطب چنین کارهایی فقط قشر بهخصوصی باشن که از قبل شناسایی نشدن یا لااقل گروهی که مخاطب نیستن از این موضوع آگاه نشدن.
شکی نیست که برای این اجرا، برای این بازیهای سخت و برای انتخاب تمام دیالوگها زحمت زیادی کشیده شده بود، ولی نتیجه این تلاش - یعنی اجرایی که دیدم - من مخاطب رو متاثر نکرد، و ادراک تازهای برام نداشت. تجربهای بود که گذشت.