در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ابرشیر | درباره نمایش بازگشت پسر نافرمان (Le retour du Fils prodigue)
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:57:56
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یک سوال برای من پیش اومده...
تکلیف آنهایی که با کفشهای خودشون تو خیابونهای تهران(که حتما دوستش دارندو شایدم زادگاهشونه)راه میرن، اما نه به مقصدی می رسند یا اگر هم میرسند، دیر می رسند و یا راهشون نمی دهند چیه؟
کسی هست که با کفشهای دریغ شدگان روی سنگفرشهای جاهای دیگه قدم بزنه ؟؟؟
چقدر تلخ بود و همیشه همینه تلخها حقیقی اند ولی فکر نمی کنم کسی جوابگوی دیگری باشه آقای ابرشیر و این اوضاع رو وخیمتر می کنه متاسفانه .
۱۷ اسفند ۱۳۹۲
بسیار سوال بجایی است که دغدغه هنرمند اصیل این باید باشد . واقعا سوال خوبی است . وگرنه گریه و دلتنگی و احساسی بازی در سریالهای تلویزیون به وفور یافت می شود و مهاجرت در این دوره برای ما چه چیز غریبی است . همه به نوعی این دو راهی را حس کرده اند .
۱۹ اسفند ۱۳۹۲
سعید جان مسئله اینه که آدمیزاد به چیزی که داره راضی نمیشه معمولا...هی به این در و اوندر میزنه که بره تا میره می بینه باز هم یک چیزی کمه...
۲۰ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
در جعبه های خاک
یک روز می توانست
همراه خویش ببرد هر کجا که خواست.(شفیعی کدکنی)
***
تماشای این نمایش در کل حس خوبی به من داد. علاوه بر این تجربه خوبی هم بود چراکه فهمیدم این امکان وجود دارد، با یک متن نه چندان خوب اما با به کارگیری خوب عوامل دیگر اجرایی (طراحی صحنه،طراحی صدا،بازی و ویدیو.....)یک نمایش رامی توان آبرومندانه و سراپا تا پایان اجرا کرد و تماشاچی را بدون خستگی در جای خود نگه داشت.
با نمایشنامه والبته موضعگیری چرمشیر در این متن مشکل دارم.معتقدم متن ،همان کلیشه های مرسوم و رایج در داستانهایی با مضمون مهاجرت،غربت ... دیدن ادامه ›› و وطن ،انتظارات خانواده و...را تکرار می کند و اتفاقا به شکل محافظه کارانه و جبرگرایانه ای با این مسئله برخورد می کند کل نمایشنامه ابراز احساس مطلق نیاز به بازگشت است(که البته احساس مشترک و به حق بسیاری از وطن دورشدگان است) اما برداشت مخالف با تصور طبیعی فرض نکردن بازگشت به جغرافیایی به نام وطن غیرعملی و حتی غیراخلاقی فرض شده است به همین دلیل شخصیتی که ماکان اشگواری آنرا بازی می کند در پایان نمایش به نوعی بالاخره استحاله پیدا می کند و اینطور به ذهن مخاطب می رسد که حالا از مواضع اعتراضی خود عقب می کشد. در طول اجرا نمایش ویدیوی پریدن یک ماجراجو از بلندترین ارتفاع استعاره ای تماتیک با تصمیم گیری و ریسک افراد در زندگی برای رفتن و یا ماندن است و اینکه در ذهن اون آدم موقع پریدن چی می گذرد..ترس؟هیجان ..اما وقتی موقع پریدن میشود راه برگشتی نیست .اینکه بالاخره همه ی این به جان خریدن خطرات برای بازگشتن به زمین به مرکز ثقل وطن است. جاذبه ای محتوم به سوی یک جغرافیایی خاص...
این نمایش برای افراد بیشماری که خود را اسیر در "جبر جغرافیایی" می دانند و تجربه زیستی و ملانکولی معلق ماندن در دو جغرافیای مکانی و زمانی را ندارند چه چیزی به همراه می آورد؟ بیشتر ماها در زندگی روزمره خود یا عزیزی در اطرافمان تلاش ها و خواست ها و نیازهایی برای رفتن و نماندن در این جغرافیا را می بینیم...انتظار پذیرش درخواست مهاجرت ..نمره آیلتس بالاتر ...انتظار رسیدن نوبت مصاحبه سفارتخانه ها ....حجم انبوه احساس حسرت و سرخوردگی و پرشکستگی از نرفتن و ماندن به شکلی پیچیده ای از درد و رنج تجربه شده یک یا دو نسل ...چقدر خانواده ها پدران و مادران زندگی و عمر خود را با رضایت خاطر،هزینه ی رفتن و نماندن فرزندان خود در این جغرافیا می کنند؟ ....هستی شناسی این نمایش کجای این واقعیت ها قرار دارد؟..تناقض خیل افرادی که در آرزوی رفتن و تعدادی در حسرت برگشتن هستند کسانی که شاید زمانی خودشان در طلب رفتن بسیار رنج و انتظار را سپری کرده اند....تکرار و تکرار ناسیونالیسم رمانتیک و افراطی که البته فراتر از محدوده خیال و ذهن ره به جایی نمی برد!
بدیهی است مطالب اشاره شده به معنای نفی موضوع دردناک ترک خانواده و خاک به هر دلیلی ودغدغه بازگشت به سرزمین مادری در قالب دغدغه های دراماتیکی یک هنرمند نیست.چرا که به قول فرانسوی های اشاره شده در این نمایشنامه ترک خانه و خاک به نوعی مردن حساب می شود...و این موضوع مهیبی است.
***
اینکه درباره علت مهاجرت خسرو بهداد در نمایش توضیح چندانی داده نمی شود به هیچ وجه نقص و ضعف به حساب نمی آید.چون اگر قرار بود درباره علت های مهاجرت شخصیت ها تمرکز می شد نمایش اصلا چیز دیگری از آب در می آمد و شاید اصلا امکان اجرا در ایران را پیدا نمی کرد! اتفاقا اشارات موجود در متن بسنده بود اما همه حذف ها و نپرداختن های دراماتیک صرفا برای رسیدن به یک شعار به ضرر نمایش تمام شده..و آن را یک سویه می کند.نپرداختن به داستان سایر شخصیت های داستان واقعا از ضعف های متن است.دیالوگها شعاری و در جاهایی در توضیح دلایل رفتن و نرفتن و واکنش شخصیت ها نا کارآمد است.
از طرفی ما هیچ ارجاع و نشانه ی قانع کننده ای برای نافرمانی این پسر نمی بینیم اوعکاس حرفه ای و موفقی است .به همین دلیل عکس ها بایستی در این نمایش کاربرد پیدا کند.در یک گفتگو برادر همسرش(که عکاس بوده و رفته رو مین و کشته شده) به او می گوید یک جور سادیسم در عکس های خسرو دیده می شود .انگار او چیزی را آزار می دهد و آزار هم می بیند.اما این توضیح در نافرمانی و عصیان این شخصیت کافی است؟
در مورد انتخاب عنوان نمایش "بازگشت پسر نافرمان" اینطور به نظر می آید که پسر بده(نافرمانی کرده و سرپیچی کرده) پشیمون شده و توبه کرده و به آغوش پدر /وطن بر می گردد.حالا پدر از او خواسته بازگردد البته تعمیم پذیری آن در شرایط تدبیر و امید قابل توجیه است.
++اجرا و طراحی...++
نورپردازی اجرا شاید به دلیل ایجاد حس تلخی و سردی غربت، بی فروغ طراحی شده است و شایدخیلی فرانسوی است! اما این بی فروغی با رابطه ی پرشور و(البته به نظردور از دست) عشقی خسرو و همسرش در تضاد قرار می گیرد.
اجرا در فضای شعار و واقعگرایی و خیال و شعر در هم تنیده شده است. البته با توجه به اقتضای نمایشنامه حضور بازیگران و ادای دیالوگها روی صحنه بیشتر دو به دو است که مدام یکی جای خود را به دیگری می سپارد این روند بعد مدتی باعث کسل شدن اجرا شده .
شاید به دلیل آمیختگی خیال و واقعیت است که که یک زن مدرن فرانسوی شهری در سال 2014 ملافه ها را می شوید و روی بند آویزان می کند و به خاطر رفتن به ایران و دیدن پدرشوهری که شاید اصلا مشتاق دیدن اش هم نیست، سختی آموختن زبان بیگانه را به جان می خردو پیرمردی احتمالا سنتی در حال مرگ کیبورد به دست با اسکایپ از پسرش می خواهد برگردد!
صحنه بازی با ملحفه های سفید و گفتگوی ناتالی با برادر کشته شده اش بسیار شاعرانه بود
***
طراحی صحنه این نمایش فوق العاده کاربردی و زیبا است.اگرچه ایستادن بازیگران بر بالای سکوی طراحی شده گاهی مانع دیدن زیرنویسهای(بالانویسهای) برای تماشاچی های گوشه های سالن شده است .رمپ ،پرده، و..در ورود و خروج بازیگران بسیار حرفه ای به کار گرفته شده.طراحی صوتی بسیار بسیار تاثیر گذار است مثلا تداخل آلارم ساختمان و آژیرقرمز ختم شده به صدای دور ریختن بمب بر شهر و صدای ضدهوایی .....استفاده از ویدئو پروجکشن در این نمایش برخلاف کاربرد نامناسب آن در بسیاری از نمایشهایی این سالها بسیار تنیده شده با اتفاقات روی صحنه و کاربردی و مفید استفاده شده است .
بازی پیرمرد روی پرده آقای حسین راضی بسیار باورپذیر و روان است و ناتالی متی هم شیرین بود... صدا و حرکات اشگواری البته با توجیه اجرای پرفورمنس در کل اجرا نشسته است. ..اما بابک کریمی بیشتر روی صحنه ژست می گرفت تا بازی قابل تاملی ارایه دهد.
به نظرم کارگردان بسیار با متن همدلانه و وفادارانه برخورد کرده است و همین باعث شده کارگردانی به معنای هدایت المانهای متنی بسیار حرفه ای و کامل صورت بپذیرد.
***
اما واقعا ای کاش آدمی وطنش را میتوانست با خودش هر کجا که خواست ببرد