در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال امیرحسین کمالیان | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:54:39
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مشکل زندگی اینه که...
هیچ موسیقی متنی....
باهاش پخش نمیشه.....
....و اینجوریه که اشتباه به سازش می رقصیم....
........کاش موسیقی متن زندگی من این بود.....Mozart turkish march
http://www.youtube.com/watch?v=HMjQygwPI1c
D:
پیشنهاد خوبیه!
بهش فکر میکنم :))
۰۴ مرداد ۱۳۹۳
نه اینطوری نیس امیرحسین
ببین universeاز دو وا؟ژه ی uniیعنی :یک
و vereseیعنی:آواز تشکیلی شده
ببین پس دنیا یه آوازه
بعدشم میدونسیتی dnaهر کسی یه آهنگه؟
تا حالا قسمتی از dna ت رو با گیتار زدی؟
خیلی جالبه...
۱۱ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زیباترین پرچم دنیا برای من
پیراهن گل دار اویزان توست.......
گل های دامنت را بچین از خواب های من

:)
۰۱ مرداد ۱۳۹۳
دوسِش داشتم...زیااااد(:
تشبیهت فوقالعده معرکه بود...
۰۲ مرداد ۱۳۹۳
مرسی زهرای عزیز مهربون :)
۰۳ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
موهایت را کنار بزن...
بگذار قرص ماه کامل شود........
کوتاه و کامل و دلنشین
۰۱ مرداد ۱۳۹۳
اگر کامنت ها هم لایک داشت

ماله تو سنگین ترین لایک و از من می گرفت :)
۰۳ مرداد ۱۳۹۳
بَسی ممنون پسر دوست داشتنی(:
۰۳ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
می ترسم یا یه ادم گوشه نشین کنار شومینه ی خاموش خونه شدم و همش خودم و تاب میدم یا
روزنامه ی یاس نو می خونم که البته با مهربونی تموم خود روزنامه از فعالیت خسته و تا رو اوج بود خداحافظی کرد ..اصلن چه فرقی به حال من و تو داره...
مثل یه گلسنگ پیر زخمی شدم توی این هوای تهران
البته تا جایی که یادم میاد انتخاب طبیعی زیادم رحم سرش نمیشه ...و از اونجایی که بی رحمی صفات برتری محسوب میشه در جهت انتخابش پیش میره
و البته دمه اقای داروینم گرم که ما رو با میمون های مهربون باغ وحش مقایسه کرد و لطفی در حق ما کرد.....
که این ادم و حوا اخ ما رو از عدن هبوط دادن و از شانس ما و این شکل عجیب و غریب هندسی کهکشان ما به ضلع چندم جهان سقوط کردیم
هر روز دارم فکر می کنم این دختره ی سر چهار راه فاطمی چقدر خوب نقششو بازی می کنه کاش اینم بازیگر می شد بعد می گم اینا همشون پولدارن و به ... دیدن ادامه ›› فکر خر کردن تو
و البته در حوالی این افکار چند باری انگ خسیسی رو بهم چسبونده و دیگه من و میشناسه....
اون طرف تر پیرمرد خنزر پنزری انگار از وسط داستان بوفه کور بیرون پریده باشه با برق گوشه ی چشماش که فقط تو کارتون ها می بینی به جهان خیره شده
کاش جای برج میلاد و میدون ازادی عوض می شد...تا هر بار به اون بالا نگاه می کنیم احساس ازادی کنیم......
اما خب بیخودی نیست که مایکل تالبوت می گه دنیای ما یه توهم از یه حقیقت دیگست....
یعنی هر چی ما فکر می کنیم خوشبختانه برعکس دنیای واقعی....
و چقدر از اقوام مایای گرامی ناراحت شدم و پای ساعت های پایان دنیا نشستم و داشتم ساعت های اخر خودم رو غرق در جرعه های کنیاک می کردم
که متاسفانه دنیا نابود نشد ولی خوبیش این بود که درسته سفر دور دنیا در 80 روز رو نرفتم اما تو 1 ساعت 80 تا کشور دور سرم چرخید
و از این مردم خوشحال که با میدون ازادی عکس میگیرن و حالا احساس می کنم همه ی مردم باید حداقل یه عکس با ازادی داشته باشن چرا من نه؟
یا الان یا هیچوقت.....
وچقدر خوب میشد یه روز صبح خدا از خواب بلندت کنه و بهت بگه:امیرحسینِ من حالت خوبه؟و تو همون موقع بزنی زیر گریه و او بگه:مرد که گریه نمیکنه پسر خوب و تو غورلندکننان بگی:آخه مگه گِل ما ناخالصی داشت که همش چسبیدیم به اضلاع این دنیای نکبت و اون فقط بهمون میتوپه و ما همینطوری نظاره گر سرنوشت گوربه گور شده ایم...آدم خالی میشه نه؟بعد بخدا بگی لطفا یه لیموناد گرمم شده...خدام بخنده و آروم نوازشت کنه...چقدر خوب میشد دنیای این جوری-چقدر خوب میشد به قول تو جای ازادی و میلاد برعکس میشد و میتونستی احساس آزادی کنی...ولی حالام دیر نشده برو وایسا بالا اون ساختمو نبلنده دادبزن بگو این دنیا همش چرنده به تک تک آدما بخند و بگو این دنیا فقط به یه تار مو بنده...یالا امیرحسین...یالا...
+الان...
۱۸ تیر ۱۳۹۳
و راستی چقدر ناراحتم زهرای عزیز که دستهای تو روی اون کلید های ضمخت احمقانه ای به اسم کیبورد ببینم و چقدر دست های تورو دوست دارم و چقدر ناراحتم و دوست داشتم که تو بودی که دستهای تو با دستهای خالی خدا گره می خورد و هیچ دستی زیباتری از دستهای تو وقت نوشتن نیست........جای دست های تو روی این کیبورد ها و حرف ها نیست....جای تو یه عکس یادگاری با ازادی ....بانو خیلی انتظار کشیدم که بازم بیای ...باز برای بدرقم با اوون لباس گلدار......
۱۸ تیر ۱۳۹۳
دوست دارم تموم خستگیهاتو بریزی تو همون لباس گلدار و بدی من و من خیسشون کن و بچِلونمشون(:
+بازم میام و نوشتهاتو بدرقه میکنم...
+شاد باش امیرحسین دوست داشتنی من(:
۱۹ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه دنیای کوچیکی دنیای ما رو می گم
با یه قهوه ی روی میز و یه قلم و یه دفتر خاک خورده که بعضی صفحه هاش با اشکات خیسه
وبعضی ورقاش بوی عطر یه سری خاطرات و میده که هر روز به عشق اونا زنده ای
اگه نمی فهمیدم این زمین به طرز احمقانه ای گرده شاید هر کدوم یه دلیل واسه شروع داشتیم
این جبر نا خواسته ی جغرافیایی که از هر کجا که شروع کنی تازه وایسادی سره نقطه اول
چه قدر از بوی سیگار تو کافه ها و بحث های روشنفکری بی زارم...انگار این روزا دورم پر شده از نیچه ها و ارد ها
راستی چطوریه که من هنوز اینجام و اون بیرون یکی توی کارتون های کوچولویی که واسه خودش سر پناه کرده
داره غذای دیشب یک ادم دیگرو با وسواس خاصی می خوره که زود تموم نشه
و من اینجا واسه کاری که می کنه تو هزار تا صفحه لایک می زنم
راستی ... دیدن ادامه ›› چطوریه که هنوز رنگ صبحا و شبام یکسانه و مردم هنوز همونطورن
صندلی رو به روم همیشه خالی بود
همه این روزا شعرای حسین پناهی رو عاشقانه بلند بلند واسه خودشون می خونن و گه گاهی ام به عنوان پند به دوستاشون می گن اما
راستی چطوریه دیگه همه این صندلی رو پر می کنن
دلم یه ادم ساده می خواد ساده قهر کنه ساده عاشق بشه ساده بخنده
و این جبر احمقانه ی دنیا و این کلمات بسته ی محدودی که تو ذهن دنبالش می گردیم و با یه پوزخند به مسخره بگیره
انگار کم شدن این ادم های ساده و ناب که با یه لبخند
قلبت و زود گرم می کنن
این دفعه جای دیوار تیوال / قلبم و پیش روت می زارم که روش از سادگیت بنویسی ..
گره زدیم خودمون رو به گس مزه زجری به نام زندگی..
فکر می کنیم زنده ایم..
می گیم زنده ایم و زندگی می کنیم و..
هه!

منم مثل تو برای آدمهای ساده ی شفاف دلم تنگ شده
منِ فلسفه زده ی مدفون در قهوه..
منِ..

و سکوت والاتر است.
۱۶ تیر ۱۳۹۳
آره این آدمای ساده و نابو باید یه روزی از ته ته قصه ها بکشی بیرونو بشونیشون پای یه فنجون قهوه تو همین کافه هایی که میگی...
قفل دلتو بشکونیو صدای خستتو که سالهاست دنبال یه صدای ساده...یه لبخند ساده میگرده بدی بیرون فریاد بزنی و تموم بغضای گیرکرده وسط چهارراه حلقتو تموم اشکای جامونده پشت پلکاتو بریزی رو میز کافه و بزنی بیرون تو همون جاده های بی منطق روزهای روتین!
۱۶ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خیلی دردناک نیست خالق؟ من دوباره در ساحل لم یزرع تو لنگر انداختم
و همچنین یک موجود بیهوده ......بیهوده.....همشون بیهودس
چه رویاهایی از همدم داشتم یک موجود دیگه تو چشمهاش نگاه کنم
با این چهره و طرد نشم....اما این چطور ممکن بود ...به خاطر هیولایی که نه تنها در چهره ام
بلکه در روحمم هست....یه زمانی فکر می کردم اگه مثل بقیه انسان ها بودم خوشحال بودم
و دوستم می داشتن.....همونطور که میبینی خباثتم رشد کرده از بیرون به درون
و این صرفا بازتاب چهره ام رو درهم شکسته
زشتی و پلیدی خوده قلب منه
اه خالق من چرا من و از سنگ و اهن نساختی
چرا اجازه دادی احساس داشته باشم
ترجیح می دادم جسدی باشم که قبلا بودم
تا مردی که بهش تبدیل شدم....
کیمیا TAV و احمد قهرمانی این را خواندند
نینو، عاطفه کریمی، صبا فرزانه و آرزو نوری این را دوست دارند
اثر کیست دوست عزیز؟
۱۴ تیر ۱۳۹۳
راستش اثر فرد خاصی نیست ...
یعنی شاید برای زیبایی لازم نباشه فرد خاصی جملات و به تصویر بکشه...
یک نمایشنامه قدیمی که بدجوری تو ذهنم ماندگار شده بود

شاید حتی این نمایشنامه اجرا هم نشده باشه...

اما با این حال حس عجیبی بهم دست می ده فقط حتی بهش فکر می کنم...
چرا اجازه دادی احساس داشته باشم؟
۱۴ تیر ۱۳۹۳
امیرحسین جان...از خودت هم مطبی بگذار....
موفق باشی
۱۵ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دارم قدم می زنم در فکر های معلقم حس عجیبیه صداهای مختلفی فقط اطرافم شنیده می شن
عشق و نفرت هر لحظه از کنارم رد می شن دستای مادر پیر یا فرار دختر پسر ها از تنهاییشون تو این فصل گرم بد جوری قلبم و گرم نگه می داره اخه مگه فرقیم داره ........تشویش پدر همیشگیه جوری متفکرانه بهت نگاه می کنه و باز سعی می کنه با منطق خودش باهات منطقی باشه اما دستای مادر پیر هیچوقت اشتباه نمی کنه بهت دروغ نمی گه تو ذهنم چی می گذره ..احساس تنهایی می کنم اون دختر خوش خنده پارک لاله که صورتک های غمگین می سازه هر روز قلبم و گرم نگه می داره اخه نمی دونم اگر توام نباشی دیگه کی می خواد هر روز شکل واقعی ما را جلومون بزاره.......
این روزا وقتی از تو خیابون رد می شم .....به تیوال و دوستایی که اینجا تنهایی هامو پر می کنن فکر می کنم
این روزا قلبم زود گرم می شه......(تقدیم به همه ی تیوالی های عزیز)
افرین خیلی خوب بود...
۱۳ تیر ۱۳۹۳
ایشالا میناجان :)
۱۵ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید