«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
کار جالبی بود؛ بهویژه آنکه تغییر صحنه و تنوع موقعیتها باعث میشد یکنواختی در داستان پیش نیاید. موضوع، یعنی احترام گذاشتن به تفاوتها هم خوب بود، اگر چه درک آن برای برای کودکان همۀ سطوح سنی شاید راحت نباشد. اصولاً باید گروه سنی نمایش مشخص باشد، در حالی که به عنوان کلی «کودک و نوجوان» اکتفا میشود.
این بار با توجه به جشنوارهای بودن نمایش، سالن پر بود، اما باز بزرگترها حضور بیشتری داشتند. تعداد کودکان به ده نفر هم نمیرسید. عجیب است از این همه آدم هنری که متوجه نمیشوند یک کودک پشت سر این همه آدم بزرگسال چطور میتواند یک نمایش را ببیند! بزرگترهایی که به این نوع نمایشها میآیند، بیشترشان مهمان هستند. میشود جوری هماهنگ کرد که کودکان جلو بنشینند و بزرگترها عقب. امیدوارم به جنبههای روانشناختی در نمایش کودک بیشتر توجه شود، از زمان انتظار گرفته تا فضای انتظار و نحوۀ جاگیری کودکان.
با آنکه نام توران خانم به تنهایی کافی است تا هر موضوعی شنیدنی و دیدنی باشد، اما از این اثر انتظار بیشتری داشتم. با توجه به اسامی کسانی که به عنوان کارگردان آمده است، تصور میکردم کار ظرایف بیشتری خواهد داشت و جلوههای نادیدهای از زندگی توران خانم را تصویر خواهد کرد. این فیلم روایتی ساده و معمولی از توران خانم است و به نظر میرسد عوامل تهیۀ آن زحمت زیادی به خود ندادهاند تا تبدیل به اثری هنری و جذاب شود.
مشخصاتی از افرادی که در فیلم حضور دارند، ارائه نمیشود. همه که با اطرافیان خانم میرهادی آشنا نیستند تا بدانند فرد مورد نظر کیست و چه ارتباطی با توران خانم دارد. به دیدگاههای اساسی توران خانم در مورد تربیت کمتر پرداخته شده است. دلایل محبوبیت توران خانم بین همکاران هم در حد معمول مورد اشاره قرار گرفته است، در حالی که موضوع بیش از این جای تأمل داشت.
منتظر بودم ببینم که داستان را چگونه در 50- 40 دقیقه بیان میکنند، اما به شدت تعجب کردم وقتی دیدم که هم نمایش تا حد امکان خلاصه شده است و هم اینکه در کمتر از نیم ساعت به پایان رسید. شخصیتهای داستان کم شده بود. متنی هم که همۀ ما از این داستان شنیدهایم، در نمایش خلاصهتر بود.
یک اشتباه در کارهای کودک که دارد عادی میشود، تلفیق محتوا برای کودک و بزرگسال است. کلاه قرمزی سالهاست که به نام کودک پخش میشود، اما محتوای اصلی آن برای بزرگسال جذاب است. در این نمایش هم، محتوا و لحن گفتار تا حد زیادی برای بزرگسال مناسب بود. گفتار شخصیتها در مواردی گویا نبود و لحن هم برای این گروه سنی نامناسب بود.
اجرای موسیقی زنده نکتۀ مثبت نمایش به حساب میآمد.
کفشها هم میتوانند به آدم هویت بدهند
برای شناخت هویتمان همیشه به بالا نگاه میکنیم، به لباس، سر و وضع و تیپمان؛ اما پایین هم خبرهایی هست. کفشها در نوع راه رفتن و حرکت کردن و گاه حتی در نوع فکر کردن ما مؤثرند. شاید برای همین است که برای هر موقعیتی، نوع خاصی از کفش را مناسب میدانیم. خوب شد که نمایشی ما را یاد کفشهایمان انداخت.
نمایش «به کفشات نگاه کن» فکری زیبا و خلاق است که با کارگردانی و بازیهای خوب، به اثری جذاب و دیدنی تبدیل شده است.
درتبلیغ نمایش، گروه سنی کودک مخاطب معرفی شده بود، اما به نظرم نمایش برای بزرگترها جالبتر بود. مفاهیم و نمادهای نمایش برای بزرگترها قابل فهمتر بود تا برای کودکان.
کاش مجبور نمیشدیم چشم بر هم بزنیم. کاش میشد چشمهایمان را نبندیم.
نمایش «چشم بر هم زدن» داغ دو حسرت را تازه میکند: اول- حسرت برای آنان که مظلومانه رفتند. دوم- حسرت برای آنان که ماندند تا چیزهایی را ببینند که اصلاً انتظارش را نداشتند؛ یعنی حسرت برای خودمان که ناچار شدیم نوع خاصی از زندگی را تجربه کنیم؛ زندگی همراه با کنترل، تلخی و مرگاندیشی.
به همۀ گروه نمایش از نویسنده تا کارگردان و بازیگران، بابت آفرینش این اثر زیبا تبریک میگویم، با امید آنکه این بار چشم بر هم زدن چنین حسرتبار نباشد.