اگر با معیار هاى استدلال منطقى به ارزیابى این اثر بپردازیم سخت شگفت زده خواهیم شد!
شخصى همسرش را به خاطر بیمارى اش به پارکى مى آورد که دروغ بگوید و در واقع پزشک زن چنین تجویز نموده که زن باید روزانه 20 الى 25 دروغ بگوید ، در همین ابتدا براى هر شخصى سوال پیش مى آید که این چه بیمارى ایست که آدم باید دروغ بگوید تا مداوا شود ؟ اصلا مگر دروغ چیز بدى نیست ؟ چرا آدم باید دروغ بگوید ؟ چرا این شخص همسر خویش را در خانه وادار به دروغ گفتن نمى کند ؟
این سوالات باعث مى شود بیننده کمى گیج بشود ، این در حالى ست که هیچ کدام از این سوالات در ادامه نمایش پاسخ داده نمى شوند...
نفر سوم نمایش که وارد صحنه مى شود ، که در واقع شخص اول نمایش محسوب مى شود ، یعنى آقاى جیم .
در ابتدا نام شخصیت براى هر کسى ، چه مخاطب عام و چه خاص سوال برانگیز مى شود که جیم به چه معنایى ست ؟ و اگر حرف اول یک کلمه است آن کلمه چه نام دارد ؟ که به این هم پاسخ داده نمى شود ، و شاید بتوان این احتمال را داد که نویسنده از فرط کمبود نام شخصیت ، ابتداى نام خود را بر شخصیت گذاشته و مقدارى جملات صرفا تبلیغاتى را در دهان شخصیت چپانده که به صورت طوطى وار تکرار نماید و به همه بفهماند که این هایى که این مى گوید حرفاى من است ! ، بگذریم !
مورد بعدى طراحى صحنه است که هیچ ربطى به متن نداشت ، در ابتدا وقتى که وارد سالن شدم ، ابتدا فکر کردم اینجا خانه ایست و فردى که روزنامه بدست
... دیدن ادامه ››
نشسته پدر خانواده است ! و اگر در متن اثر به ما گفته نمى شد که اینجا پارک است ، هرکداممان فکرى در مورد این ناکجا آباد مى کردیم !
به مبحث کارگردانى اثر که برسیم ، هیچ کارگردانى در آن نمى بینیم و صرفا یکسرى میزانسن هاى ساده و کودکانه که طبق گفته آقاى میلاد توحیدلو ، همه این ها به مشکلات متن بر مى گردد و در اینجا باید اعتراف کنم که نقدى که ایشان درباره همین نمایش نوشته اند کاملا درست و منطقى بود و کاملا منصفانه !
اما اگر تا به حال این نمایش را ندیدید ، پیشنهاد مى کنم که دست خانواده تان را بگیرید و با چیپس و پفک بروید این اثر را ببینید که نمایشى ست صرفا جهت سپرى کردن اوقات بیکارى !