در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سارا رضایی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 03:43:29
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
از کدامین کوچه آمدی

که بوی پیراهنت رنگ آشنایی دارد

هم کوچه ای منم سارا

چی کسی خیابانت کرد؟؟

تو که دستان کوچکت بوی مهر ماه میدهد

و مداد

دستانت را به من بسپار

تا باز به کوچه برف زدیمان برگردیم

و به گرمای شعر آب کنیم ... دیدن ادامه ›› کوچه های آشنایی را

نگاه کن در این کلبه برگ ها همه پاییزند

قدم بر آن نگذار

صدای خش خش برگ ها را نشنیدی؟

قلب کوچکت را به من بسپار

بیا تا برگردیم

کوچه یمان اگر برف دارد

رنگش از بی ریاییست

بیا تا برگردیم

و بگذریم از این تکرار سراب


باشه برگردیم :-))
۱۶ اسفند ۱۳۹۲
مانی جان برایت کتاب معرفی کنم :)
۱۶ اسفند ۱۳۹۲
بچه ها شما حالتون خوبه؟ :دی
۱۷ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قرارمان را عقب بیاندازیم
چند ثانیه
پیش از تصادف مرگبار من
با چشم های بی ملاحظه ات
چند سال
قبل از سیاه چادر مادرانم
در دامنه های زاگرس
چند قرن
عقب تر از انفجار نخستین
سقف خانه ام چکه می کند
آسفالت خیابان ها را کنده اند
پل های شهر ترک خورده اند
دنیا در دست تعمیر است

راضیه بهرامی
خیلی خوب بود.
۰۷ بهمن ۱۳۹۲
چه کنایه قشنگی ؛ دنیا در دست تعمیر است ؛ آفرین

کاش میشد لایه اوزون را وصله پینه کرد و جهانی عاری از سلاح ساخت و بذر مهربانی کاشت . مگر آدمها جز آرامش و زندگی دنبال چه میگردند.
۲۸ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیالوگ هایی که من دوستشون دارم


وقتی رفتی نفهمیدم کی داره میره.حالا که اومدی میفهمم کی اومده... هنوزم کم حرف میزنی .... هنوزم ماتـی .... هنوزم تو چشات عشقه.... حتماَ هنوزم دروغ نمیگی؟! مثه یه کفتر، رو شونه من. صفای قدمت

گــوزن‌ها , مسعود ... دیدن ادامه ›› کیمیایی



هیچ وقت نذار کسی بهت بگه : تو نمی تونی کاری بکنی . حتی من ، باشه ؟ اگه رویایی داری باید ازش محافظت کنی ، مردم نمی تونن خیلی کار ها رو بکنن دوست دارن تو هم نتونی اگه یه چیزی رو می خوای باید به دستش بیاری . مکث نکن !

ویل اسمیت در فیلم The Pursuit of Happyness



اگر بجنگید ممکن است کشته شوید. اگر فرار کنید زنده می‌مانید... برای مدتی کوتاهی و چند سال بعد از امروز، در رخت‌خوابتان می‌میرید. حاضرید تمام روزهایی که می‌گذرانید، از امروز تا هروقت که بمیرید را بدهید تا یکبار، فقط یکبار، بتوانید به اینجا برگردید و به دشمنانتان بگویید : که ممکن است بتوانند جانمان را بگیرند؛ اما هیچ‌وقت نمی‌توانند ... آزادیمان را بگیرند.

شجاع دل - مل گیبسون
بخصوص آخری و با تصور اینکه مل گیبسون داره با شور و حرارتِ حماسی این دیالوگو میگه. ممنون از اشتراکِ روح نوازتون
۰۴ بهمن ۱۳۹۲
سرکار خانم رضائی سلام.

بسیارزیبا و دلنشین و خاطره انگیز

بابت حسن انتخابتون ممنون
۰۵ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"دنیا بی ارزش نیست فقط انسانی زندگی کردن خیلی سخت است"


صفحه 259 از کتاب سمفونی مردگان نوشته عباس معروفی
رمان خیلی خوبی بود
۰۳ بهمن ۱۳۹۲
بفرمایید :)

09127253298 اسمش هم اقا مجیده
۰۴ بهمن ۱۳۹۲
مرسی عزیزم...
۰۴ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت...

حسین پناهی
سپاس خانم رضایی عزیز

به آتش نگاهش
اعتماد نکن !
لمس نکن !
به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند،
به سرزمینی بی رنگ !
بی بو و ساکت
آری،
بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو !
اگر خواستار جاودانگی عشقی

حسین پناهی
۰۲ بهمن ۱۳۹۲
سپاس آقای مهدی عزیز :)
۰۳ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تو به من خندیدی و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه ، سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت ... دیدن ادامه ››

حمید مصدق


جواب زیبای فروغ

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه ، پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو یک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت : برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت بغض تو تکرار کنان
میدهد آزارم
متشکرم ار انتخاب خوبتان
۰۲ بهمن ۱۳۹۲
من سالهاست که بااین دوشعر زندگی می کنم
برای من همیشه آرامانی بوده وهست
۰۲ بهمن ۱۳۹۲
بسیار عالی...
۰۲ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید