از دوران نا همگونی، از دوران انزوا، از دوران ناظر کبیر . . . سلام!
کسایی که 1984 رو خوانده باشند معنای این جملات را به خوبی درک می کنند. وینستون اسمیت، شخصیت اول این داستان در وزارت حقیقت کار می کرد. جایی که تصمیم گرفته می شد مردم چه خبری را بشنوند یا نشنوند. هر وقت نیاز بود آمار ها بالا می رفت تا بفهمیم چه قدر همه چیز خوب است، و هر جا لازم می بود خبری سوزانده می شد، یا یک فرد چنان از صحنه ی روزنامه ها و اخبار و مقالات و تصاویر محو می شد که وجود از اساس انکار می گردید! تو گویی فلان آدم هرگز به دنیا نیامده باشد.
دست بر قضا پولونیوس در «هملت» آرش دادگر هم از همین قماش بود. صحنه ی زیبایی از این نمایش را به یاد دارم. وقتی که پولونیوس به گورکن تکه کاغذی به اندازه ی یک ناخن داد و به او گفت: همین را می توانی چاپ کنی! بقایای روزنامه ی اصلاحات!
هیولا خوانی محمد یعقوبی هم بیانیه ی تندی است بر علیه سانسور. مردی که از خط زدن یک تفکر لذت می برد! سانسور چی به قول شاعر «عدوی نویسنده
... دیدن ادامه ››
نیست، انکار اوست»! می خواهد اساس تفکر او را از ریشه ساقط کند. خط زدن برای سانسور چی لذت بخش است. سانسورچی ذاتا به انکار تفکر برخاسته است.
پ.ن 1: پست خانم فرزانه محمدی از نظر ها پنهان شده. انتظار می رود در اسرع وقت این پست به سر جای خودش باز گردد. متن پست خانم محمدی تنها دو خط بود: تهیه کننده رو! تیوال! تهیه کننده از نوع لی لی پوتی!
پ.ن 2: دوستان همیاری یک تجدید نظر کلی در تعاریف خود در مورد مفهوم توهین، اهانت، آستانه ی تحمل، مدارا با مخالف، ادب و سایر شاخصه ها داشته باشند.
پ.ن 3: بحث و صحبت های خانم محمدی در زیر پستی که هم اینک پنهان شده مرا ترغیب کرد تا برگه ی نمایش «ننه دلاور بیرون پشت در» را از ابتدا تا انتها بخوانم. نمایش را ندیده بودم و در جریان جنگ و جدل های آن در تیوال هم نبودم. چیزی که به نظرم رسید این بود که نوشته ی خانم محمدی در مورد این نمایش احساس و برداشت شخصی ایشان بوده و نوشتنش کوچک ترین ایرادی نداشت. گرچه به هیچ وجه نوشته ایشان نقد و بررسی محسوب نمیشد و برای صحبت هایی که در مورد نمایش داشتند کوچک ترین دلیل و مصداقی ذکر نکردند اما به حکم تماشاگر بودن کاملا در نوشتن این مطالب محق هستند. رفتار جناب افشاریان و سایت تیوال هم در این زمینه قابل نقد و سوال بر انگیز بوده. حالا هم این بحث و جدل هم چنان ادامه دارد. رفتار شما مصداق بارز سانسور محسوب می شود. دوستان همیاری را به دیدن دقیق نمایش هیولا خوانی دعوت می کنم. شاید چهره ی خود را در پس بازی احمد ساعتچیان و علی سرابی دیدید!