« به یاد ِ رفتگان و از یاد رفتگان »
بزرگان و پیشکسوتان در عرصۀ تئاتری که ما را اینجا گرد هم آورده است، عمری ست بر روی صحنه استخوان ترکانده اند تا اکنون پس از تمام مشقاتشان آنچه به دشواری تحصیل نموده اند را به نسلهای بعد روا دارند، باشد که چراغ صحنه همچنان بدرخشد.
هنوز هفت روز نگذشته از سحرگاهی که یکی دیگر از اساتیدمان ما را ترک گفت و به جمع یارانش پیوست. در گرامیداشت بانو روستا سخن ها راندیم و در غم هجرش مرثیه ها سرودیم.
نمی دانم اگر همای سعادت هنوز سایه افکن سالن های نمایشی بود با چه میزان استقبال مواجه می شد اما امشب نمایشی را می بینم که مرشدی زبردست با مهارت تمام آنرا همچون نگینی خوش تراش، پرداخت نموده است ولی افسوس که طی یک ماه روزانه 5 نفر تیوالی هم در کلاس درسش حاضر نشده اند!
نمایشی که آنرا می توان جزء بهترین های حال حاضر دانست و صرفنظر از بحث سلیقه، کمتر ایراد فنی در آن می توان یافت آیا باید از سوی داغداران هنر اینگونه مغفول بماند؟
استاد پای تخته و صندلی ها خالی.
روحش شاد هما روستا.