فالومی، قصهی پُر غصهی بیتفاوتی رابطههاست
شاید بهتر باشد گناه را به گردنِ اینترنت و دنیای مجازی و شبکههای اجتماعی تلگرام، اینستاگرام و فیسبوک که سَروکلهشان در سالهای اخیر به شکلهای مختلف در زندگی ما پیدا شده نیاندازیم بلکه واقعیت این است که مقصر ما آدمهای تنوعطلبی هستیم که مدیریت عاطفه نمیدانیم و آنجاییکه باید خوب ببینیم، چشمهایمان را به روی حقایق میبندیم و کورمالکورمال در تاریکی انتخاب میکنیم و وقتی قرار میشود چشمها را ببندیم تا با آنچه انتخاب کردهایم، سالهای متمادی زندگی کنیم، آنوقت خطکش، متر و گونیا بهدست شروع به سنجش و ارزیابی زوایای مختلف، فاصلهها و اختلاف سلیقه و... میکنیم.
«فالومی» قصهی پُر غصهی ما آدمهاست. فرقی هم ندارد جغرافیای زیستی ما، کجای کُره زمین قرار دارد. لندن یا تهران. پاریس یا شیراز... مشکل وجود دارد. قبول کنیم ما بیمار هستیم و رابطههایمان مشکل دارد. بسیاری از ما به جای آنکه بخواهیم برای زخمهای رابطه، مرهم پیدا کنیم و رابطه را مدیریت و کنترل کنیم، سعی میکنیم بیتفاوت باشیم، نبینیم، فراموش کنیم، ساکنِ کوچهی علیچپ شویم و وقتی تار و پود یک رابطه متلاشی شد آنوقت به فکر آن میافتیم که ای داد... ای داد... فرش ابریشم دستبافت ارزشمند اُزبکیمان که قدرش را ندانستهایم بید چنان جویده که تنها خاطره محوی از تصویرش را بیاد داریم.
لایه
... دیدن ادامه ››
رویی فالومی چنان است که گویا قرار است دقایقی ما را شاد کند و بخنداند تا دور شویم از دنیای واقعی، اما لایه درونی نمایش، پُر است از تلخی، درد، گریه و جدایی. قصه اصلی فالومی نه به طعم کلوچههای کارآگاه خصوصی، شیرین است و نه همچون گلها و قالی دفترکار مشاور مالی و حسابدار، رنگی و جذاب. قصه فالومی روایت سیاه و سفیدی است که بیانگر تنهایی ما آدمهاست. فالومی از تنهایی آدمهای بهظاهر خوشبختی میگوید که اینبار فُرادا و حتی زوجزوج تنها هستند.
فالومی نگاهی دارد به روابط و زندگیهایی که با عشق شروع میشود و خیلی زود به بیتفاوتی میرسد که اگر رابطه برسد به تنفر، هر دو نفر تکلیف خودشان را میدانند. قطعاً هر کجای زندگی باشند عطایش را به لقایش میبخشند و ادامه زندگی را طاقت نمیآورند و میروند فی امان الله، اما امان از برزخ بیتفاوتی که مردابوار زندگی را زهرمار میکند که آدمهای در چنین موقعیت نه توان دل کندن و رفتن دارند و نه دل و دماغ ماندن و ادامه دادن.
فالومی قصه بیتفاوتی رابطههاست. بدون شک بیتفاوتی برزخ و آفت هر رابطه است.