اولین مصاحبه ی جابر رمضانی درباره ی نمایشش
مثل قدم زدن در یک غار تاریک
پای صحبتهای جابر رمضانی کارگردان نمایش «نمیتونیم راجع بهش حرف بزنیم»
*دوست ندارم که روی کار شما برچسب بزنم. ولی دوست دارم بپرسم چه سبک و شیوهای را در تئاتر دنبال میکنید. در این تجربههایی که پی گرفتهاید چه نوع تئاتری مد نظرتان است؟
مثل شما اعتقادی به سبکها، ژانرها و دستهبندیها چه در حوزه تئاتر و چه در دیگر حوزهها ندارم؛ ولی واژه تجربه را به کار بردید که به نظرم کلمه کاملی است. ما در واقع سعی میکنیم تجربهکردنهایمان به نوعی در حوزه تئاتر اکسپریمنتال ]تجربی[ و تئاتر آلترناتیو ]تئاتر جایگزین[ یا در واقع تئاتر خلافجریان باشد. حالا میتوانیم ویژگیهای این نوع تئاتر را بررسی کنیم تا اینکه رویش عنوانگذاری کنیم. در این تئاتر حتما خود تجربهکردن مهمتر از نتیجه ی کار است. البته نتیجه هم مزیتهای خاص خودش را دارد. اما این نوع تئاتر با نگاه دیگری و یک پروسه بلندمدت همراه است. تمرین بخش مهمی از آن است. اجرا فقط
... دیدن ادامه ››
بخش یک ماههای از کلیت این پرژوه است. اجرا دقیقا مثل بقیه بخشهاست. خیلی از مواقع در شیوههای متعالیتر این نوع تئاتر وقتی اجراها تمام میشوند هنوز اثر ادامه دارد. تمرینها و بررسی فیدبکها همچنان ادامه دارد. در تئاتر ایران هم خیلی وقتها این سبک و سیاق را میبینیم. مثلا تئاتر تجربی در کارگاه نمایش و در دهه ۱۳۴۰ شکلگرفت. بعدترها این اتفاق در بعد از انقلاب کمرنگ شد و نتوانست به خوبی تنفس کند؛ ولی باز هم بروزهایی بر همان پایهها داشته است. تلاش خودم در این سالها و علاقهای که دنبال میکنم در مسیر همین سبک و سیاق است. با این حساب رفتن به سمت و سویی که قبلا شما سمتش نرفتهاید مهم است. پرداختن به چیزهایی که تجربهشان نکردهاید. اساسا میتوانم درباه تئاتری که مورد علاقهام است؛ اینگونه بگویم: «راه رفتن در یک غار تاریک.» غار تاریکی که شما قدم به قدم باید کبریت بکشید و کمی کوتاهتر از جلویتان را بینید. ممکن است که به دوراهیهایی برسید و ندانید که راه درست کدام سمت است. تنها با تجربه کردن مسیر درست را پیدا میکنید. یک سمت را تا انتها میروید و به دیوار میخورید. باز میگردید. میفهمید کدام سمت اشتباه است. به تئاتر اشتباهات علاقهمند هستم. دوست دارم بازیگرانم سر تمرین بیشتر از اینکه کار درست را انجام دهند، اشتباه کنند و اشتباه کنند. اشتباه بخوانند اشتباه آکسان بگذارند و اشتباه نگاه کنند. از اشتباهاتتان میفهمید که چه چیزهایی درست هستند. در تمرین اشتباهات را کنار میگذارید تا به شیوه درست برسید. این یکی از مسیرهای تئاتر تجربی است. در شیوههای کلاسیکتر اشتباههایتان را در تئوریها و تمرینهای اولیه کنار میگذارید. در ابتدا به چیزهای درستتر فکر میکنید. اصلا متنی که در اختیار دارید در گذشته تجربه خود را پس داده است. روی خطهای تجربههای درست گذشته قدم میگذارید و میفهمید که مسیر درست کدام است. مستقیم سراغ اتفاق اصلی میروید. من علیه خودم و همه چیزمیایستم و این همان جایی است که در واقع جذابیت ماجرا برایم رقم میخورد: ندانستن. غاری که چراغ روشنی ندارد بسیار دلم را بیشتر میلرزاند تا داخلش شوم تا غاری که کشف شده و چراغهای آن نصب شده باشد. ایستادن روی سطحی که اصلا ایمن نیست همان چیزی است که مرا غلغلک میدهد تا کار کنم. تکرار چیزهایی که بلدشان شدم برایم جذابیت ندارند. برایم دستآورد و سودی ندارند. تکرار کاری که بلدم به نظرم از اساس بی جهت میآید.
*تئاتری که تا این حد بی پروا و تجربهگراست به نظرتان با واکنش منفی تماشاگر در تماشاخانهای مثل ایرانشهر روبرو نمیشود؟
این واکنشها از روز اول نمایش شروع شدند و ما هم انتظارش را داشتیم. همانقدر که نمایش بیپروا است؛ واکنشها هم به همین شکل است. به نظرم این تناسب جالب و عادلانه است. آدمها اگر میخواهند از کار بد بگویند در واقع شبیه به جنس نمایش این کار را میکنند. همان قدر بیپروا که نمایش بیپرواست. فحش میدهند و اعتراضشان را هر طور هست اعلام میکنند. این گونه نیست که اگر بدشان آمد هیچی نگن. در کارهای قبلی هم شاهد این چیزها بودهام.
به نظرم ما انسانها در زندگی بیشترین عادت را به عادتهایمان داریم. برای همین تقریبا همهمان با کلماتی مثل تنوع و دگرگونی در ذات مشکل داریم؛ ولی در حرف با این کلمهها موافق هستیم. این داستان مثل این میماند که با پارتنرتان سالها هستید و ترجیح میدهید رابطهای که آن را اسفناک میدانید ادامه دهید تا اینکه اساسا آن را قطع کنید. چون جدایی برایتان سوی تاریک ماجراست. نمیدانید بعدش چه میشود. همیشه وقتی نمیدانیم که یک چیزی چیست؛ برایمان تبدیل به یک مسئله ترسناک میشود. اینطوری بگویم که وضعیت ایمنتر، ادامه وضعیت فعلی است. به همین دلیل وقتی که عادتها را به یکباره به هم میزنید اولین عکسالعمل گارد گرفتن است و نه همراه شدن. ممکن است تماشاگران به این فکر کنند که چرا هیچ چیز شبیه تئاتری که ۲۰ روز پیش دیدهاند نیست. چرا انقدر نزدیک نشستهاند روبهروی هم؟ چرا بازیگران کنارشان هستند؟ و چرایی های دیگر و تفاوتهای دیگر و سوال های دیگر. مخاطب ترسو از همینها هم گارد میگیرد. این اتفاق طبیعی است. من دارم عادتهای آنها را بههم میزنم. از لحظهی ورود تا پایان نمایش و رورانس، یکی از تلاشهایم همین است. من دغدغهی روایت قصه برای آنها را ندارم . من میخواهم آنها یک ساعت از سر انگشت پا تا فرق سر تجربهای فضایی/ اتمسفریک را تجربه کنند. فضایی که خوشایند نیست و آزار دهنده است. اساسا روزهای نخست داخل تماشاچیها مینشینم و ریاکشنهای آنها را میبینیم و هر چیزی را که متوجه شوم خوشایند تماشاچیهاست همان روزها حذف میکنم.
متن کامل مصاحبه را در روزنامه ی جدید اصلاح طلبان "روزنامه ی آسمان آبی" منتشر شده در تاریخ یکشنبه 26 شهریور 96 بخوانید:
https://asemandaily.ir/daily/65/15