نمایشنامههای این نویسنده همگی مستقیم و غیرمستقیم بازتابدهندة خلاقیت، خصوصیات، پسندها، دیدگاهها، جهانبینی و نگرش او به زیستن است. حتی بازتاب دورههای پرتلاطم و پر حادثة زندگی او را در آثارش میتوان یافت. این نمایشنامه نمایشی است وهمی با موضوع موجودیت انسان. به نوعی استعاری این سؤال را بر میانگیزد که تا چه اندازه خودمان مطابقت داریم با خودمان؛ در واقع تا چه اندازه بهعنوان انسان وجود داریم. برای مثال... دو نفر به طور متناوب زندگی خود را با یکدیگر عوض میکنند؛ سرنوشتشان را به گونهای تناوبی به یکدیگر میدهند. مردی عاشقانه خودش به خودش حسودی میکند. در هتلی مهمان است که کسی به وجودش واکنش نشان نمیدهد، بنابراین از خود میپرسد: «حتما نیستم! واقعا وجود دارم یا اینکه فقط نوعی شبح هستم؟» همگان فردی را بهرغم اعتراض جدیاش کاملاً بهجای فرد دیگری میخوانند و او آن را بهعنوان امری مسلم میپذیرد که هر بار انسان دیگری است...
امشب دیدم و به نظر من کارگردانی، گریم و طراحی صحنه و موسیقی خیلی خوب...بازی بازیگران یکدست و تمیز...کشش داستان متوسط با توجه به اینکه یکی از سخت ترین کارها ترجمه کتاب های واسلاو هاول و ذهن خوانی نویسنده ست و مسلم برای کسی که پیش زمینه نداشته باشه شاید سخت باشه
و در آخر صندلی های تآتر باران مثل همیشه افتضاح!!