این نمایش رو به دعوت دوست عزیز حمید جان دیدم.
بازی ها بسیار بی روح بود (که با توجه به سبک کار فکر می کنم قصد کارگردان بوده و در خدمت روند
... دیدن ادامه ››
تکراری زندگی کاراکترها) و نداشتن دیالوگ و سیکل های تکراری باعث خستگی بسیار زیاد تماشاچی میشه. تا جایی که متوجه شدم هدف کارگردان همین بوده، مخصوصا اینکه بعضی اکت ها (مثل ظرف شستن و تعویض لباس) بسیار طولانی و با جزییات اجرا می شدن. بخاطر همین طبیعیه که باب میل خیلی از تماشاچی ها نباشه.
به نظرم تمامی اکت هایی که اجرا میشن در روایت لازم بودن و حرفی می زدن و تغییرات بسیار ریز و تدریجی که اتفاق می افتاد جذابیت ریزی می داد. لحظه ی پایانی هم خیلی با اوج احساسی کم اتفاق افتاد. از یه طرف انتظار داشتم پر رنگ تر باشه این لحظه، اما از طرف دیگه همین رفتن آرام پدر از صحنه حرفی داره برای خودش. اون غم اکت ها و لحظه های آخر خیلی آشکار حس شد و خستگی طول نمایش رو موجه کرد.
در مورد تصاویر ویدیویی در تیاتر اعتقاد من اینه که یا نباید انجام بشه یا باید خیلی خوب انجام بشه. تماشاچی ها تجربه دیداری شون به تصاویر ادیت شده ی ویدیویی خیلی خیلی بیشتر از تیاتره و ضعیف بودن ادیت رو راحت می تونن حس کنن. متوجه منظور هر تکه کلیپ در داستان می شدم اما هیچ حسی رو منتقل نمی کرد و باید بیشتر کار می شد روش، بعلاوه اینکه انتخاب بعضی کلیپ ها جالب نبود.
صندلی ها افتضاح بود و عملا کمرم رو نابود کرد و تا چند ساعت بعد اذیت می کرد.
در کل تجربه جالبی بود و از تماشاش راضی ام اما به کسایی که دوست نداشتن هم حق میدم. همچین کاری بسیار خلاف جریانه و طبیعیه که تعداد زیادی ناراضی داشته باشه.