با سلام،
دوستانی که نظرات قبلی من پای اجراها خوندن میدونن که عموما سعی کردم نکات مثبت کارو برجسته کنم، معتقدم میشه تئاتر رو مثل خیلی از هنرها شبیه یه فرآیند کلاژی دائما در حال تغییر و تبدیل(نه حتی تکمیل) دید، از این رو همیشه سعی میکنم در نظراتم دوستان ترغیب کنم کارو ببینن، اما...
به زعم من هر کدوم از انواع هنرها خصوصیت هایی دارن که عدول از این پروفایل(آگاهانه یا به هر نحو دیگه، اینجا جای بحث در مورد این موضوع نیست...)ممکنه به کار ضربه بزنه، برای مثال من معتقدم عکاسی ذاتا یه هنر اکسپرسیونیستیه، یا مثلن سینمای کلاسیک به نظر من وجود نداره، و سینما ذاتا یه هنر مدرن به حساب میاد و...هرچند در این مورد نظرات موافق و مخالف زیادی وجود داره اما فعلن اینو داشته باشین...
علیرغم حرف هایی که در بند اول زدم اصلن دیدن این کارو توصیه نمیکنم، میخوام بگم با توجه به حرفایی که در بند دوم زدم خیلی از نمایشنامه ها و اجراهای رئالی که در ایران معاصر اتفاق میوفتن و با فلاش بک هایی در قبل و بعد از انقلاب 57 یا زمان جنگ در رفت و آمد هستن دیدم اما کمتر مثال موفقی ازشون میتونم بیارم من اصلن"خداحافظی نکن"؛ "مه آلود مثل یک شب ، مثل روز "؛ "دهانی پر از پرنده "؛ "خدا در آلتونا حرف می زند "؛ دوست نداشتم و همینطور "آفتاب از میلان طلوع می کند"...مدیر عاملی که با منشی رابطه داره، زنی که به هر نحوی که شده میخواد از آشوب و وحشت جنگ از ایران فرار کنه، مامور شهربانی که دخترش به دست سواک کشته میشه(به قول خودش من که از شما بودم!!) ، این دست نمایشنامه ها بشدت پتانسیل تبدیل شدن به سریال های ضعیف تلوزیونی رو دارن(از همون سریالا که 90 تاشون تو سال کلید میخورن)...
بعضی از بازی های خوب تو این کار با توجه به حرفایی که در بند سوم زدم هرز رفته بودن، با توجه به "پیچ تند" و با اندکی اغماض "ورود آقایان ممنوع" و حتی "لابی" از آرش عباسی انتظار بیشتری داشتم و راستش به خاطر اسم ایشون کارو دیدم اما...
ممنون و خسته نباشید به گروه.