بله قاعدتا کار پرزحمتی بود؛ برخی صحنهها حتی شگفتزدهم کرد. ولی یکسری جزئیات ناراحتکننده هم وجود داشت. مثل وقتی که برای ورود دکور، وقتی نور باز بود، دست شخصی که پرده رو باز نگه داشته بود مشخص بود. و بارها جدا شدن شمع شمعدون! و تمرکز روی اینکه چه طور میخواد هندل کنه ماجرا رو و این بار چه جوری میخواد شمعش رو از وسط صحنه برداره لابهلای فرمها و رقصها!
یا درهمتنیدگی (!) بازیگرها در طبقه دوم قصر؛ وقتی ساعت و شمعدون و کمد و جارو و بل سعی میکردن به هم برخورد نکنن تو یه ذره جا و ماسکه نشن و...
یا جایی از نمایش نور برای پدر بل باز شد اما چندثانیه قبلش ترک کرده بود صحنه رو...
اگر این جزئیات آزاردهنده نبود کار میتونست خیلی حرفهایتر باشه؛ و البته بازی بازیگرهای اصلی چندان به دلم ننشست. شاید مقایسه میکنم با آثار بزرگ جهانی، که بازیگرهای نمایشهای موزیکال هم خوانندهاند به کمال و هم بازیگرند به کمال. و ما این ضعف رو توی کشورمون داریم. یا به بازیگرهامون باید آموزش خوانندگی بدیم و کار دست و پاشکستهای ببینیم (بینوایان) یا به خوانندههامون آموزش بازیگری بدیم و بازیشون شگفتزدهمون نکنه (دیو و دلبر)
(البته که به شخصه نوع دوم رو در یک کار موزیکال ترجیح میدم.)
و من هم بازی ساعت رو دوست داشتم:)