نقدی بر نمایش «عنوان موقت: براش» به کارگردانی نرگس هاشمپور و نگاهی به تئاتر سیاسی
مقاومت زندگی روزمره در برابر زندگی سیاسی
سید حسین رسولی
نمایشنامهی
... دیدن ادامه ››
«بوهمیا کنار دریا»... که بین سالهای ۱۹۸۹ و ۱۹۹۲ نوشته شده، اساساً تصویری بدبینانه از جهان پس از فروپاشی پیمان ورشو است. «وُلکر براون» بر اساس سنت «ضد پارههای» ابزورد «اوژن یونسکو» در دههی ۱۹۶۰، نمایشنامهای را ارائه میکند که در آن واژهها، لزوماً مستلزم کنشهای معقول نیستند و دیدگاههای متضادی مانند کمونیسم و سرمایهداری در توافق نهایی، منطبق بر یکدیگر میشوند. نمایشنامهی مذکور در ۱۰ صحنهای که با هم مرتبط هستند، با استفاده از تئاتر ابزورد و با بهرهگیری از حذف چیزهایی مثل روایت منسجم، چیدمان صحنهای مشخص و گفتوگوهای معنادار، به اتوپیای سوسیالیستی درهمشکستهی پس از اتحاد مجدد دو آلمان، اشاره میکند. در نتیجه، به جای شخصیتهای نمایشی با چهرههای مضحک و دلقکمانند مواجه میشویم و یاوهگویی نیز جایگزین دیالوگهای منطقی میشود. قهرمان داستان، «پاول چک»، خود را از ریشههای ایدئولوژیک خود محروم میبیند، زیرا از زمان پایان پیمان ورشو، نتوانسته خود را به عنوان منتقد درگیری شوروی و آمریکا معرفی کند. دو شخصیت اصلی دیگر عبارتند از «باردولف»، کارآفرین ثروتمند آمریکایی که بیماری ناخوشایندی او را به فردی بدبین تبدیل کرده؛ و «مایکل» روزنامهنگار روسی که دیوانهوار، روزنامه میخواند تا ۴۰ سال سانسور را جبران کند.
درام سیاسی معاصر آلمان ۲۰۰۰-۱۹۸۰/بریجیت هاس
تئوریها و عملکردهای هنرهای دراماتیک از مطالعات فرهنگی خبر میدهند. آنها میتوانند مقاومتهای ممکن، واقعی، روزمره و شکلهای جایگزین را ارائه دهند. هنرهای دراماتیک، تغییرها در ساختهای بدیهی فرهنگی را نمایندگی میکنند که به حاشیه رانده شدهاند و صداها، تجربهها و تاریخهای گوناگونی را ارائه میکنند که با روایت ساختارهای غالب، قدرتمند و استعماری از زندگی روزمره، همخوانی ندارند.
هنرهای دراماتیک و مطالعات فرهنگی/ کاتلین اس. بری
نمایش «عنوان موقت: براش» به نویسندگی «کیوان سررشته» و «زهرا محسنی» و به کارگردانی «نرگس هاشمپور» در تیر ۱۴۰۱ در تماشاخانهی «ایرانشهر» به صحنه رفتهاست. نمایش ۶۰ دقیقهای مذکور، اقتباسی از یکی از کتابهای «ماریون براش» است که به زندگی چهار شخصیت اصلی از یک خانواده در آلمان شرقی میپردازد. هاشمپور به امر سیاسی و مسئلهسازی توجه کرده؛ اما امر دراماتیک در اجرای او دچار اختلال شدهاست. اجرای هاشمپور در بسترهای متضادی روایت میشود که عبارتند از (۱) تئاتر مستند، (۲) تئاتر سیاسی و (۳) تئاتر تاریخی.
ضد پارههای سیاسی
همانطور که «بریجیت هاس» در تحلیل نمایشنامهی «بوهمیا کنار دریا» اشاره کردهاست، روایت منسجم و چیدمان صحنهای مشخصی در نمایش «عنوان موقت: براش» وجود ندارد؛ اما با دلقکان مضحکی طرف نیستیم؛ بلکه با بدنهای سرکوب شدهای مواجه هستیم که فشار سانسور و سیاست، آنها را از کار انداخته است. کارگردان با تماشاگران قرارداد میکند که شخصیتهای نمایش در حصارهای ذهنی و بیرونی گرفتار شدهاند که نشان از فشار دستگاههای سرکوب دارد؛ اما این قرارداد به سرعت و با نزدیک شدن به پایان دوران آلمان شرقی، شکسته میشود، به گونهای که شخصیتها حرکت میکنند و به بالای سکویی میروند تا دربارهی فروپاشی دیوار میان غرب و شرق صحبت کنند. داستان از این قرار است که دختر جوانی به سوی تماشاگران میآید تا دربارهی زندگی خود و خانوادهاش در آلمان شرقی حرف بزند. چهار شخصیت روی صحنه هستند که هر کدام از آنها اعضای یک خانوادهاند. هر یک از آنها روی سکویی چوبی، جدا از هم و رو به تماشاگران ایستاده است. پدر از اعضای حزب کمونیست است که نمیتواند فروپاشی ایدههای ذهنی خود را تحمل کند؛ زیرا اندیشههای سیاسیاش باعث ویرانی خانواده و مرگ همسرش شدهاست. دو پسر خانواده، هر یک قربانی دستگاههای سرکوب شده و به فکر زندگی بهترند. دختر خانواده که راوی اصلی ماجرا است در حال تماشای ویرانی زندگی خودشان است که نمادی از زندگی تمام مردم آلمان شرقی میشود. «یان کات» در «نشانهها در تئاتر معاصر» تأکید دارد که وقتی شخصیتی در نمایشنامهی «زندگی گالیله»، لباس سفید بر تن میکند، معنای صریحی دارد؛ اما وقتی او لباس کلیسایی میپوشد، اشاره به کلیت دستگاه کلیسا دارد و حالتی نمادین پیدا میکند؛ پس نشانههای نمادیناند که معنای اجرا را تولید میکنند. سکوهایی که شخصیتهای نمایش «عنوان موقت: براش»، روی آنها ایستادهاند در موازات یکدیگر قرار گرفتهاند. پشت سر آنها، چند مستطیل چوبی روی دیوار نصب شده که روی هر کدام از آنها، تصویرهایی مستند از وضعیت زندگی رومزهی مردم آلمان شرقی، پخش میشود. نمایش به صحنههایی جدا و مشخص تقسیم شده که هر کدام از آنها مربوط به تاریخ خاصی از زندگی این خانواده تا فروپاشی آلمان شرقی میشود. صحنههای مذکور با اعلام زمان و تاریخ مورد نظر و با استفاده از ویدئو پروجکشن، از یکدیگر جدا شدهاند. تکنیک فاصلهگذاری برشتی در اینجا به وضوح دیده میشود؛ زیرا هم از مونولوگهایی خطاب به تماشاگران استفاده شده و هم از صحنهبندیهای تاریخی. روایت به هیچ عنوان خطی نیست، مثلاً گاهی شاهد سالهای دههی ۱۹۷۰ هستیم و گاهی هم شاهد سالهای دههی ۱۹۸۰ و برعکس. روی برخی از سکوها، روزنامههای سیاسی و کتابهای فرهنگی قرار دارند که اشاره به پروپاگاندا و سانسور گسترده دارند.
مطالعات فرهنگی از طریق تئاتر
همانطور که «مارک فورتیه» و «ماروین کارلسون» نوشتهاند، نیاز است تا تمایز روشنی میان درام، تئاتر و اجرا برقرار شود. نشانههایی که در نمایشنامهی «عنوان موقت: براش» مطرح میشوند به زندگی مردم آلمان شرقی ربط دارند؛ اما وقتی این متن در ایران به صحنهی تئاتر میآید، به زندگی روزمره در این جغرافیا نیز اشاره خواهد شد. روش مذکور یکی از راههای فرار از سانسور گسترده در ایران امروز است. بیشتر کارگردانان یا دوران قاجار و پهلوی را هدف میگیرند یا کشورهای کمونیستی سابق در اروپای شرقی را. مثلاً نمایش «ریچارد سوم» نوشتهی «ویلیام شکسپیر»، بارها در اروپای شرقی پس از بهار پراگ، روی صحنه میرفته که انتخاب چنین متنی، خبر از مبارزه با سانسور میداده است. کارگردانان با این روش، تلاش داشتند تا حرفهای خود را بزنند؛ البته من فکر میکنم این روش، به شدت اخته و خنثی است و به همین منظور، تلاش کردم تا به تئوری «تاریخ اکنون» اشاره مستمر کنم. «میشل فوکو» با تحلیل نوشتهی «روشنگری چیست؟» اثر «امانوئل کانت» به نوعی از تاریخ رادیکال و انتقادی رونمایی کرد. بازخوانی فوکو از کانت، باعث کشف روشی به منظور «سنجش اکنون» شد. کانت در خوانش فوکو، تبدیل به فیلسوفی شده که با فهم تاریخ اکنون، آغازگر مدرنیته شدهاست. توجه داشته باشید که «حصول آگاهی» بدون توجه به مسئلۀ اکنون، دست نیافتنی است. «پل رابینو» در کتاب «خوانش فوکو» نوشته که تاریخ اکنون از منظر فوکو، دارای سه ویژگی است که عبارتند از: (۱) تاریخ اکنون با توجه به برخی ویژگیهای خاص خود از دورانهای دیگر متمایز شده است؛ (۲) تاریخ اکنون بهواسطۀ رمززدایی میتواند از رویدادهایی پرده بردارد که در آینده احتمال وقوع آنها میرود و (۳) تاریخ اکنون میتواند به مثابهی نقطۀ گذار به جهانی نو تحلیل شود. اگر این نظریه را به طور خلاصه توصیف کنیم نیاز است تا تأکید شود که تاریخ سنتی، نوعی تاریخ معجول و ایدئولوژیک است که در خدمت اهداف قدرت، قرار دارد؛ اما تاریخ اکنون، به زمان در لحظهی اکنون و جاری توجه میکند. فوکو نوشتهاست: «پرسشی که به باور من، برای نخستین بار در این متن کانت (روشنگری چیست؟) ظاهر میشود، پرسش از امروز، پرسش از اکنون و پرسش از فعلیت ما است». اینجا ضرورت پرسش از اکنون و مسئلهسازی آن شکل گرفتهاست. «نرگس هاشمپور» به عنوان کارگردان تئاتر، این ضرورت را حس کرده؛ اما گرفتار سانسور پیچیده در متن و درام شدهاست. چنین است که متن او الکن و پارهپاره شدهاست. تأثیر تئاتر سیاسی آلمان بر اجرای او کاملاً مشخص است؛ اما او نمیتواند متنی ایرانی را به تصویر بکشد و نظرش به اقتباس جلب شدهاست. «کیوان سررشته» و «زهرا محسنی» در نوشتن متن، دچار مشکلهایی زیادی شدهاند، که یکی از آنها، عدم توجه به شخصیتپردازی و طراحی کنشهای تئاتریکال است؛ یعنی کاراکترها تبدیل به عروسکهایی شدهاند که حتی در دست یکی از آنها، عروسک کوچکی گذاشته شدهاست. شاید نویسندگان میخواستند، نشان دهند که انسانها، تبدیل به عروسکهای خیمهشببازی در دست ایدئولوژی قدرت شدهاند که البته، قابل قبول نیست. شخصیتها در این نمایشنامه، هر کدام شبیه به تیپی ساده و معمولی شدهاند که اصلاً زندگی انسانی را بازنمایی نمیکنند؛ بنابراین به هیچ عنوان، قابل باور نیستند. نکتهی مثبت اجرا، استفاده از تصویرهای مستند است که به خوبی میتوانند فضای مردهی تئاتر را زنده کنند؛ اما تکلیف تماشاگران روشن نمیشود. آیا من به عنوان تماشاگر، شاهد یک تئاتر سیاسیام یا یک تئاتر مستند؟ بنابراین، تضاد آشکاری در اینجا شکل گرفته؛ زیرا اجرا در بیشتر بخشها، حتی به سمت تئاتر تاریخی نیز رفتهاست. فکر میکنم نویسندگان از نظر تئوری، دچار «اختلال در روایت» شدهاند. نویسندهای مثل «بهرام بیضایی» به خوبی در نمایشنامهی «خاطرات هنرپیشهی نقش دوم» (۱۳۶۰) به زندگی روزمرهی مردم ایران اشاره کرده؛ زیرا در آن، یک «جامعهی نمایش» جعلی، به نمایش درآمده است. «اکبر رادی» با هنرمندی هرچه تمامتر در نمایشنامهی «پلکان» (۱۳۶۱)، فرایند به قدرت رسیدن سرمایهداری غارتگر را نشان دادهاست. «غلامحسین ساعدی» در نمایشنامهی «چوب به دستهای ورزیل» (۱۳۴۴)، فضای سیاسی و اجتماعی ایران را با توجه به نظریهی از خودبیگانگی «کارل مارکس» به تصویر کشیدهاست. نکتهی جالب در اجرای «عنوان موقت: براش»، توجه به چیزهای ممنوعه مثل موسیقی و تفریح عادی در آلمان شرقی است که باعث همذاتپنداری برخی از تماشاگران ایرانی با داستان نمایش میشود. همانطور که میدانید در دههی ۱۳۶۰ در ایران، تقریباً هر چیزی که مربوط به فرهنگ غرب میشد (به جز آب لولهکشی و برخی از چیزهای دیگر) ممنوع اعلام شد. شادی به زیرزمین و درون خانههای مردم رفت و فضای عمومی، در اختیار تبلیغ چیزهای دیگر قرار گرفت. موسیقی یکی از چیزهایی بود که با آن برخورد شدیدی شد و دانشگاهها و آموزشگاههای موسیقی نیز بسته شدند. کارگردان «عنوان موقت: براش» به این ممنوعیت موسیقی، توجه زیادی میکند. یکی از پسرهای خانواده به موسیقی علاقه دارد و آهنگها را به صورت قاچاقی به خانه میآورد. هاشمپور تلاش کرده تا از طریق بازنمایی زندگی روزمرهی مردم در فضای بستهی آلمان شرقی، زندگی روزمرهی مردم ایران را به نمایش بگذارد که در برابر زندگی سیاسی قرار میگیرد. او با سانسور گسترده دست به گریبان شده؛ بنابراین تلاش کرده تا زندگی سیاسی در کشور دیگری را روایت کند تا بیشتر تماشاگران، بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. «نرگس هاشمپور»، مقاومت مردم در برابر روایت غالب از زندگی روزمره را به تصویر کشدهاست.
فرایند اجراگری و بدنمندی
«نرگس هاشمپور» در اجرای «عنوان موقت: براش» به بدنهای سرکوبشده، توجهی زیادی کردهاست. او تا حدی در دراماتورژی کار، دست به مسئلهسازی زده و امر سیاسی را برجسته کردهاست؛ اما کلیت اجرا، در اتصال به تاریخ اکنون، دچار لکنت بسیار زیادی شدهاست. مهمترین نکتهی منفییی که به ذهنم میرسد، تمیزی و شیک بودن بسیار زیاد اجرا است. بازیگران، لباسهای بسیار شیک و تمیز پوشیدهاند و با آرامش بسیار زیادی به ایفای نقشهای خود میپردازند که واقعاً عجیب است؛ زیرا فشار نیروهای سرکوب را خنثی میکنند. قرار است فضایی پر از سیاهی به تصویر کشیده شود که در آن، بدنها و شادیهای کوچک انسانی به شدت سرکوب شدهاند؛ اما بازیگران، آنچنان آرام و راحت، بازی میکنند که تضاد آشکاری شکل میگیرد. فکر میکنم نوع بازی اجراگران از عمد، به این سمت و سو رفتهاست؛ اما این فضای شیک و آرام، نمیتواند ترس و وحشت را القا کند. نمایش به شدت سرد شده و احتیاج به گرمی بسیار زیادی دارد. نیاز است تا بازیگران آن گرمای لازم را با بدنهای بحرانی و ایجاد فضایی جهنمی، بسازند. «اصغر پیران»، حضور مؤثر و قدرتمندی در اجرا دارد؛ ولی بازیگران دیگر، به شدت سرد و معمولیاند. تکنیکهایی که «فیلیپ زاریلی» در کتاب «بازیگری روانتنی» به آنها اشاره میکند به کمک بازیگران در اجراهای پستدراماتیک خواهد آمد؛ زیرا دیگر، روشهایی مثل بازیگری متد یا سیستم استانیسلاوسکی، جوابگو نیستند؛ بلکه بازیگران باید با «بدن فکر کنند و با روانشان عمل». امتیازی که به این اجرا میدهم، دو ستاره از پنج ستاره است؛ زیرا متن به شدت الکن شده و بازی اجراگران نیز گرم نیست؛ اما به طور کلی، اجرایی شرافتمندانه و دغدغهمند را شاهد بودم.
https://teater.ir/news/43503